حکمت ۳۸ نهج البلاغه؛ با این چند دسته دوستی نکن

امیرالمومنین(علیه السلام) در این فرمایش حکمت آمیزش خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی(علیه السلام) و در واقع خطاب به همه انسان ها می فرماید: «فرزندم! چهار چیز و چهار چیز را از من حفظ کن که با آن هر کار کنی به تو زیان نخواهد رسید
حکمت ۳۸ نهج البلاغه؛ با این چند دسته دوستی نکن
1402/02/11 - 14:58
تاریخ و ساعت خبر:
147628
کد خبر:
به گزارش خبرگزاری زنان ایران - حجت الاسلام والمسلمین شکیبایی در گفت وگو با ایسنا به شرح حکمت ۳۸ نهج البلاغه امام علی(ع) پرداخت که در ذیل متن آن آمده است:
وَ قَالَ (علیه السلام) لِابْنِهِ الْحَسَنِ (علیه السلام):
یَا بُنَیَّ احْفَظْ عَنِّی أَرْبَعاً وَ أَرْبَعاً، لَا یَضُرُّکَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ: إِنَّ أَغْنَی الْغِنَی الْعَقْلُ، وَ أَکْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ، وَ أَوْحَشَ الْوَحْشَةِ الْعُجْبُ، وَ أَکْرَمَ الْحَسَبِ حُسْنُ الْخُلُقِ.
یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَةَ الْأَحْمَقِ، فَإِنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرُّکَ؛ وَ إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَةَ الْبَخِیلِ، فَإِنَّهُ یَقْعُدُ عَنْکَ أَحْوَجَ مَا تَکُونُ إِلَیْهِ؛ وَ إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَةَ الْفَاجِرِ، فَإِنَّهُ یَبِیعُکَ بِالتَّافِهِ؛ وَ إِیَّاکَ وَ مُصَادَقَةَ الْکَذَّابِ، فَإِنَّهُ کَالسَّرَابِ یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعِیدَ وَ یُبَعِّدُ عَلَیْکَ الْقَرِیبَ.
با اینها دوستی نکن
امیرالمومنین(علیه السلام) در این فرمایش حکمت آمیزش خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی(علیه السلام) و در واقع خطاب به همه انسان ها می فرماید: «فرزندم! چهار چیز و چهار چیز را از من حفظ کن که با آن هر کار کنی به تو زیان نخواهد رسید»; (قَالَ لاِْبْنِهِ الْحَسَنِ(علیه السلام): یَا بُنَیَّ، احْفَظْ عَنِّی أَرْبَعاً، وَأَرْبَعاً، لاَ یَضُرُّکَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ).
در اینجا این سؤال پیش می آید که امام(علیه السلام) چرا نفرمود من هشت چیز را به تو توصیه می کنم، بلکه فرمود: چهار چیز و چهار چیز.
پاسخ سؤال این است که امام می خواهد بدین وسیله مخاطب را متوجه تفاوت این دو را با هم سازد، زیرا چهار قسمت اول ناظر به صفات «اخلاقی» است و چهار قسمت دوم ناظر به امور «رفتاری» و اضافه بر این چهار قسمت اول از باب اوامر است و چهار قسمت دوم از باب نواهی.
امام در چهار قسمت اول نخست می فرماید: «(فرزندم) بالاترین سرمایه ها عقل است»; (إِنَّ أَغْنَی الْغِنَی الْعَقْلُ).
انسانی که دارای عقل کافی است هم از نظر معنوی غنی است و هم از نظر مادی; از نظر معنوی عقل، او را به سوی خدا و اعتقاد صحیح و فضایل اخلاقی و اعمال صالحه دعوت می کند، زیرا عواقب شوم رذایل اخلاقی را به خوبی درک می نماید و او را از آن باز می دارد و در امور مادی با حسن تدبیر و همکاری صحیح با دیگران و تشخیص دوست و دشمن و درک فرصت ها و استفاده صحیح از نیروی دیگران به فواید و برکات مادی می رساند، بنابراین سرمایه پیروزی در دنیا و آخرت عقل است.
استثنایی که بعضی از شارحان به این اصل کلی زده اند که منظور از عقل، آنجاست که از طریق مشورت نتوان کاری کرد صحیح به نظر نمی رسد، زیرا در مورد مشورت نیز عقل است که انسان را به استفاده از افکار دیگران و عمل کردن به نتیجه مشورت دعوت می کند.
در حدیثی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «قِوَامُ الْمَرْءِ عَقْلُهُ وَلاَ دِینَ لِمَنْ لاَ عَقْلَ لَهُ; اساس کار انسان عقل اوست و آن کس که عقل ندارد دین ندارد».
در حدیث دیگری از امیر مؤمنان می خوانیم: «اَلْعَقْلُ مَرْکَبُ الْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ مَرْکَبُ الْحِلْمِ; عقل مرکب علم و دانش و علم مرکب حلم (و اخلاق) است».
در حدیث دیگری از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَیْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ فَنَوْمُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِل; خداوند چیزی برتر از عقل در میان بندگانش تقسیم نکرده، لذا خواب عاقل برتر از بیداری (و شب زنده داری) جاهل است».
در حدیث دیگری در کتاب شریف کافی «اصبغ بن نباته» از علی(علیه السلام) نقل می کند که جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: من مامورم تو را در میان سه چیز مخیر سازم که یکی را بر گزینی و آن دو را رها سازی. آدم گفت: آن سه چیز کدام است؟ جبرئیل گفت: عقل و حیا و دین است. آدم گفت: من عقل را برگزیدم. جبرئیل به حیا و دین گفت: شما برگردید و عقل را رها کنید. آنها گفتند: ای جبرئیل «إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَکُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَیْثُ کَانَ; ما ماموریم هر جا که عقل است با او باشیم. جبرئیل گفت پس به ماموریت خود عمل کنید و به آسمان رفت».
البته منظور از عقل در اینجا کمال عقل است، زیرا آدم دارای عقل بود که در این گزینش آن را برگزید.
نقطه مقابل جمله اول چیزی است که امام(علیه السلام) در دومین جمله از گفتار حکیمانه خود بیان کرده است. می فرماید «بزرگ ترین فقر حماقت و نادانی است»; (وَأَکْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ).
زیرا آدم احمق هم آخرت خود را به باد می دهد و هم دنیایش را. او منافع زودگذر را بر سعادت جاویدانش مقدم می دارد و لذت ناپایدار را بر سعادت پایدار. به همین دلیل روز رستاخیز دستش از حسنات تهی است و پشتش از بار سیئات سنگین. در دنیا نیز بر اثر ندانم کاری ها دوستان خود را از دست می دهد و منافع آنی را بر درآمدهای آینده مقدم می شمرد. بخل و تنگ نظری که لازمه حماقت است مردم را به او بدبین می کند و تدبیر لازم برای تمشیت امور مادی را از دست می دهد وبه همین دلیل فقر عقل باعث فقر در زندگی مادی او نیز می شود.
یکی از مشکلات مهم کار احمق نیز مشکل بودن درمان اوست، زیرا او مانند بیماری است که نه دارو می خورد و نه پرهیز می کند. مطابق آنچه مرحوم مفید در کتاب اختصاص آورده در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «إنَّ عیسَی بْنَ مَرْیَمَ قالَ: دَاوَیْتُ الْمَرْضَی فَشَفَیْتُهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَأَبْرَأْتُ الاَْکْمَهَ وَالاَْبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَالَجْتُ الْمَوْتَی فَأَحْیَیْتُهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَالَجْتُ الاَْحْمَقَ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَی إِصْلاَحِه; حضرت عیسی بن مریم گفت: من بیماران (غیر قابل علاج) را مداوا کردم و آنها را به اذن خدا بهبودی بخشیدم. نابینای مادرزاد و مبتلا به بیماری برص را به اذن خدا شفا دادم حتی مردگان را به اذن خدا زنده کردم; ولی به
سراغ معالجه احمق رفتم و نتوانستم او را اصلاح کنم.
در ذیل حدیث بالا تفسیری برای احمقِ غیر قابل علاج آمده; هنگامی که از آن حضرت سؤال کردند احمق کیست گفت: احمق کسی است که تنها به رأی خود و شخص خود عقیده دارد و تمام فضیلت را برای خود روا می داری و چیزی بر ضد خود قائل نیست، حق را به طور کامل برای خود می شمرد و هیچ حقی برای دیگری بر خود روا نمی داند. این همان احمقی است که راهی برای درمان او نیست.
در این که احمق چه کسی است نیز روایات متعددی از معصومان(علیهم السلام) وارد شده است. در حدیثی از امام امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در کلمات قصار می خوانیم: «مَنْ نَظَرَ فِی عُیُوبِ النَّاسِ فَأَنْکَرَهَا ثُمَّ رَضِیَهَا لِنَفْسِهِ فَذَلِکَ الاَْحْمَقُ بِعَیْنِهِ; کسی که عیوب مردم را می بیند و آن را بد می شمرد سپس آن را برای خود می پذیرد، او عینا آدم احمقی است».
از تفسیرهایی که برای احمق در بالا ذکر شد روشن می شود که چرا احمق هم دین خود را از دست می دهد و هم دنیای خود را.
در تواریخ داستان های زیادی از افراد احمق نقل شده که نشان می دهد تا چه اندازه آنها از نظر اعتقاد و مسائل اجتماعی ناتوان هستند. در شرح نهج البلاغه علاّمه شوشتری آمده است که روزی یکی از خلفا در عید فطر یا قربان به سوی مصلاّ می رفت، طبل ها در مقابل او مشغول به زدن بودند و پرچم ها در بالای سر او در اهتزاز مرد نادانی حضور داشت سر به آسمان بلند کرد و عرض کرد: «أللّهُمَّ لا طَبْلَ إلاّ طَبْلُکَ; خداوندا طبل تنها طبل توست!» کسی به او گفت: این سخن را نگو. خدا طبل ندارد. گریه کرد و گفت: پس فکر می کنید او هنگامی که می آید تک و تنهاست نه طبلی جلوی او می نوازند و نه پرچمی بالای سر اوست. در این صورت او از خلیفه زمان ما هم پایین تر است.
در عیون الاخبار «ابن قتیبه دینوری» طبق نقل علاّمه شوشتری آمده است شخص احمقی می گفت من اسم گرگی که یوسف را خورد می دانم; اسمش فلان بود. به او گفتند: یوسف را گرگ نخورد. گفت: پس این اسم، اسم همان گرگی است که یوسف را نخورد.
سپس در سومین جمله از این کلمات نورانی می فرماید: «بدترین تنهایی و وحشت خودبینی و خودپسندی است»; (وَأَوْحَشَ الْوَحْشَةِ الْعُجْبُ).
«وحشت» در لغت هم به معنای تنهایی آمده است و هم به معنای ترس و ناراحتی ناشی از آن و به یقین، افراد خودبزرگ بین دوستان خود را به زودی از دست می دهند، زیرا مردم حاضر نیستند زیر بار چنین افراد خودبین و خودخواهی بروند و به این ترتیب در زندگی تنهای تنها می مانند.
در حدیثی از امیرمؤمنان(علیه السلام) که در غررالحکم آمده می خوانیم: «آفَةُ اللُّبِّ العُجْبُ; آفت عقل خودبینی و خودپسندی است».
در حدیث دیگری از همان حضرت در همان منبع آمده است: «إزراءُ الرَّجُلِ عِلَّةَ نَفْسِهِ بُرْهانُ رِزانَةِ عَقْلِهِ وَ عِنْوانُ وُفُورِ فَضْلِهِ وَ إعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ بُرْهانُ نَقْصِهِ وَ عُنْوانُ ضَعْفِ عَقْلِهِ; خورده گیری انسان نسبت به خویشتن (و کارهای خود) دلیل بر قوت عقل او و گواه فزونی فضل اوست و خودپسندی انسان دلیل بر نقص او و گواه ضعف عقل اوست».
سرانجام در چهارمین دستور انسان ساز می فرماید: «برترین حسب و نسب اخلاق نیک است»; (وَأَکْرَمَ الْحَسَبِ حُسْنُ الْخُلُقِ).
حسب در لغت هم به شرافت های ذاتی و صفات برجسته اطلاق شده و هم به شرافت پدران و اجداد، بنابراین منظور امام این است که بالاترین شرافت ذاتی و اکتسابی از پدران و اجداد دارا بودن حسن خلق است، زیرا بیش از هر چیز جاذبه دارد و قلوب را متوجه انسان می کند و شرافت های دیگر تا این حد توان ندارند.
درباره اهمیت حسن خلق آیات و روایات فراوانی وارد شده تا آنجا که قرآن حسن خلق را یکی از عوامل مهم پیروزی پیغمبر می شمرد و می فرماید: «(فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ); پس تو به لطف و رحمت الهی با آنان نرمخو شدی و اگر درشت خوی و سخت دل بودی بی شک از گرد تو پراکنده می شدند» و در جای دیگر خطاب به پیغمبر اکرم می فرماید: «(وَإِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظیم); تو اخلاق بسیار برجسته ای داری». تأثیر این اخلاق در پیشرفت پیغمبر به اندازه ای بود که بعضی آن را به عنوان معجزه اخلاقی پیغمبر می شمرند.
در حدیثی از پیغمبر اکرم می خوانیم: «حُسْنُ الْخُلُقِ یُثْبِتُ الْمَوَدَّةَ; اخلاق خوب دوستی را (با مردم) تثبیت می کند».
در فواید حسن خلق از امیر مؤمنان در غررالحکم چنین آمده است: «حُسْنُ الْخُلْقِ یَدِّرُ الاْرْزاقِ وَیُونِسُ الرِّفاقَ; حسن خلق روزی انسان را فراوان می سازد و به دوستان آرامش می بخشد».
ما خود می بینیم که افراد صاحب حسن خلق در زندگی مادی خویش نیز بسیار موفق اند، همان گونه که در بحارالانوار از علی(علیه السلام) نقل شده: «فِی سَعَةِ الاَْخْلاَقِ کُنُوزُ الاَْرْزَاق; در حسن خلق گنج های روزی
نهفته شده است».
امام(علیه السلام) بعد از ذکر این چهار جمله حکمت آمیز درباره عقل و حمق و عُجب و حسن خلق به چهار نکته دیگر درباره ترک دوستی با چهار گروهی که صفات زشتی دارند می پردازد.
نخست می فرماید: «فرزندم از دوستی با احمق برحذر باش، چرا که او می خواهد به تو منفعت برساند ولی زیان می رساند (زیرا بر اثر حماقتش سود و زیان را تشخیص نمی دهد)»; (یَا بُنَیَّ، إِیَّاکَ وَمُصَادَقَةَ الاَْحْمَقِ، فَإِنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرَّکَ).
«مصادقت» به معنای دوستی است و می دانیم دوستی افراد با یکدیگر سرنوشت آنها را به هم پیوند می زند و هر یک در زندگی دیگری تأثیر می گذارد.
احمق کسی است که بر اثر نادانی گرفتار اشتباهات بزرگ می شود; خوب را بد و بد را خوب می پندارد. تنها به ظاهر امور قضاوت می کند غافل از این که گاه آنچه ظاهرش زیان آور است باطنی پرسود دارد و یا آنچه آغازش ضرر دارد پایانش بسیار پرفایده است.
به همین دلیل گاه با اصرار، دوست خود را وادار به انجام کاری می کند که عاقبت دردناکی دارد و به عکس از کاری باز می دارد که سرانجامش بسیار قرین موفقیت و سعادت است و چون وسوسه های چنین فرد احمقی خواه ناخواه ممکن است در انسان اثر بگذارد، امام می فرماید پیوند دوستی خود را با چنین افرادی قطع کن.
در بعضی از روایات آمده است که با احمق مشورت نکنید: امام صادق(علیه السلام) مطابق آنچه در کتاب تحف العقول آمده است می فرماید: «لاَ تُشَاوِرْ أَحْمَقَ; با فرد نادان مشورت نکن (که از آن زیان خواهی دید)».
در حدیث دیگری از امام صادق از پیغمبر می خوانیم: چهار چیز قلب انسان را می میراند از جمله گفت و گوی با احمق است (وَ مُماراةُ الاْحْمَقِ).
سپس در جمله حکمت آمیز دوم می فرماید: «از دوستی با بخیل برحذر باش، زیرا به هنگامی که شدیدترین نیاز را به او داری تو را رها می سازد»; (وَ إِیَّاکَ وَمُصَادَقَةَ الْبَخِیلِ، فَإِنَّهُ یَقْعُدُ عَنْکَ أَحْوَجَ مَا تَکُونُ إِلَیْهِ).
بخیل انواع و اقسامی دارد. ساده ترین آن این است که حاضر نیست از مواهبی که خدا به او داده در اختیار دیگران بگذارد، هرچند بسیار بیش از نیاز در اختیار دارد و نوع دیگر از بخیل این است که خودش هم حاضر به مصرف آن مواهب نیست; یعنی نسبت به خود بخل میورزد و بدترین انواع بخل کسی است که از استفاده کردن مردم از مواهب یکدیگر ناراحت می شود.
امام در اینجا می فرماید: دوستان گاه به یکدیگر نیازمند می شوند و حتی گاهی به قدری نیاز شدید است که سرنوشت انسان را رقم می زند و اگر دوست، بخیل باشد در چنین حالتی نیز انسان را رها می سازد. اما اگر خودش نیازمند شود انتظار هرگونه کمک را دارد.
در روایات مشورت، از شور با بخیل نیز نهی شده است; در عهدنامه مالک اشتر قبلا خواندیم که امام به مالک دستور می دهد: «لاَ تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِیلاً یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَیَعِدُکَ الْفَقْر; هرگز بخیل را در مشاوران خود داخل مکن، زیرا از کمک کردن به دیگران مانع می شود و وعده فقر به تو می دهد».
سومین کسی را که امام فرزندش را از دوستی با او نهی می کند افراد فاجر و فاسق و بی بند و بار اند. می فرماید: «از دوستی با انسان فاجر بپرهیز، چرا که تو را به اندک چیزی می فروشد»; (وَ إِیَّاکَ وَمُصَادَقَةَ الْفَاجِرِ، فَإِنَّهُ یَبِیعُکَ بِالتَّافِهِ).
این گونه افراد پیوسته به دنبال هوا و هوس خویش اند; نه وجدان بیداری دارند و نه شخصیت و شرف و نه دین و ایمان درستی. به همین دلیل هر زمان هوا و هوس آنها اقتضا کند به دنبال آن می روند و دوستان خود را به اندک چیزی می فروشند.
در آخرین و چهارمین جمله پرنور و حکمت آمیزش می فرماید: «از دوستی با دروغ گو برحذر باش، چرا که او مثل سراب است; دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را در نظر تو دور می سازد (و همچون سراب، حقایق را به تو وارونه نشان می دهد)»; (وَ إِیَّاکَ وَمُصَادَقَةَ الْکَذَّابِ، فَإِنَّهُ کَالسَّرَابِ: یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعِیدَ، وَیُبَعِّدُ عَلَیْکَ الْقَرِیبَ).
آدم کذاب و بسیار دروغ گو خواه این رذیله اخلاقی اش ناشی از بی بند و باری و ضعف ایمان باشد یا بر اثر علاقه به منافع زودگذر خود، دوستی با او خطرناک است. گاه عوامل پیروزی برای رسیدن به یک هدف فراهم می شود; اما او با دروغ هایش رسیدن به آن را غیر ممکن و محال می شمرد و فرصت ها از این طریق از دست می رود و گاه به عکس، کارهایی پیش روی انسان است که شرایط آن فراهم نشده و ورود در آن مایه شکست است; اما این دروغ گوی بی بند و بار چنان سخن می گوید که گویی فردا انسان به مقصود می رسد.
می دانیم سراب منظره ای است که در بیابان به هنگام گرمای هوا پیدا می شود و از دور چیزی شبیه آب به چشم می خورد (در حالی که بر اثر اختلاف فشردگی طبقات در آن هوای گرمای آفتاب عکس گوشه ای از آسمان آبی به روی زمین می افتد که انسان آن را آب می پندارد) ولی هنگامی که نزدیک می رود اثری از آب در آنجا نمی بیند. کسانی که واقعیت ها را در نظر انسان وارونه جلوه می دهند شباهت زیادی به سراب دارند و امیر مؤمنان علی(علیه السلام) مخصوصاً روی این مطلب تکیه فرموده که دورغگویان، دور را نزدیک و نزدیک را دور می سازند و این نوعی تغییر واقعیت است.
در احادیث اسلامی از مشاورت با کذاب هم نهی شده است: در غررالحکم از علی(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «با کذاب مشورت مکن که دور را برای تو نزدیک و نزدیک را برای تو دور می سازد; لا تَسْتَشِرِ الْکَذّابِ فَإنَّهُ کَالسَّرابِ یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعیدَ وَیَبْعَدُ عَلَیْکَ الْقَریبَ».
در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «لاَ یَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ أَنْ یُوَاخِیَ الْفَاجِرَ وَلاَ الاَْحْمَقَ وَلاَ الْکَذَّابَ; سزاوار نیست افراد با ایمان با فاجران و افراد احمق و دروغ گویان طرح برادری بریزند».
در روایت دیگری از امام علی بن الحسین آمده است که فرزند دلبندش امام باقر را از همنشینی و رفاقت و گفت و گو و همسفر شدن با پنج گروه نهی فرموده است; چهار گروهش با آنچه در بالا آمد مشترک است و گروه پنجم شخص قاطع رحم است، همان کسی که پیوند خویشاوندی را با بستگانش می گسلد، فرمود: «إِیَّاکَ وَمُصَاحَبَةَ الْقَاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإِنِّی وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِی ثَلاَثَةِ مَوَاضِعَ; از رفاقت و همنشینی با شخصی که قاطع رحم است (پیوند خویشاوندی اش را با بستگانش بریده) بپرهیز، زیرا من او را در سه جا از قرآن مجید مورد لعن دیدم. (اشاره به آیات: سوره های «محمد»، آیه ۲۲ و ۲۳، «بقره»، آیه ۲۷ و «رعد»، آیه ۲۵).
باشگاه خبرنگاران جوان
انتهای پیام

بازگشت به ابتدای صفحه بازگشت به ابتدای صفحه
برچسب ها:
نهج البلاغه،امیرالمومنین(علیه السلام)،اندیشه
ارسال نظر
مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرتان لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
1- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
2- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
3- نظرات بعد از بررسی و کنترل عدم مغایرت با موارد ذکر شده تایید و منتشر خواهد شد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
دین و اندیشه
V
آرشیو