|
رویش جوانان سیدعلی استخوان در گلوی بدخواهان و قداره کشان |
|
ای کاش روایت می کردید از خلوص و رویش جوانان انقلابی که پیرشان خمینی(ره) است و امیرشان سید علی. قلم بر دست می گرفتید و تاریخ را متحیر از جوانان دیاری میکردید که جان را فدای عشق می کنند،رنج دوران میبینند و گام برمی دارند برای هدفی متعالی! تا قداره کشان و بدخواهان،کابوس ببینند و خواب های خیالی خود را بی تعبیر بدانند. |
|
محدثه فردی در یادداشتی نوشت:در تاریخ پرتلاطم ایران اسلامی در فراز و فرودها و پیچ های پرالتهاب انقلاب عزیز، خیلی ها به ظاهر ردای فهم پوشیده و تراوشِ فکر خود را با قلم ثبت کردند تا به خیال خود،گامی بردارند برای فرهنگِ زخمیِ این کشورِ زخم خورده، کشوری که هرکسی مرهم خودساختهاش را درمان دردهای این تمدنِ رنج دوران برده می داند و همچون قهرمان پوشالی دهر، به خیال خود هنرنمایی می کند. آنان که کلام را فقط برای خوش آمد برخی از ما بهتران ثبت می کنند وکاری به فحوای کلام و اثر ماندگار یا زودگذر آن ندارند، آنان خود را صاحب قلم می نامند بی آنکه بدانند تاریخ، تنها قلم یک اسطوره را به استادی و آقایی اصحاب قلم معرفی می کند،چرا که ژرفای کلامش عمیق بود و هم آوا با دلهای جویندگانِ حقیقت، او که قلم را تنها برای خود قلم حرکت می داد نه ژست های دگراندیشانه و دشمنشادکننده.
مگر می شود سید اهل قلم، راوی فتح های خاطره آمیز ایران اسلامی که ژرفای کلامش، هنوز جان و دل هر سپیداندیشی را متحول کرده و سودای اندیشیدن را ارمغانِ روایتِ این مرد بی ادعا می کند،فراموش نمود؟! آقا مرتضایِ ایران؛ هنوز هم آقایی اش اهل قلم را راهبری می کند و طنین نوای فتحِ فاتحانِ بی ادعایِ ایرانش، هنوز سروری می کند بر همه دگراندیشان؛ که فکر می کنند می فهمند و با پول های گزافشان فهماندنی جعلی به راه انداخته اند.
آقای راوی فاتحان! کاش امروز هم بودید و روایت میکردید جهادِ جوانانِ جویای حق را که بی ادعا در سنگری دیگر پای کار انقلاب ایستاده اند و بدور از هیاهو مظلوم و مقتدرانه، گمنام و بیریا بر صفحه افتخارات انقلاب برگ زرینی ثبت میکنند.
روایت می کردید از خلوص و رویش جوانان انقلابی که پیرشان خمینی(ره) است و امیرشان سید علی. قلم بر دست می گرفتید و تاریخ را متحیر از جوانان دیاری میکردید که جان را فدای عشق می کنند،رنج دوران میبینند و گام برمی دارند برای هدفی متعالی! تا قداره کشان و بدخواهان،کابوس ببینند و خواب های خیالی خود را بی تعبیر بدانند. کاش بودید و از جوانانی سخن میگفتید که جهاد را تمام ناشدنی می دانند و بیتوجه بهسختی و خستگی، تنها بانام مولایشان علی (ع) بند پوتینهایشان را محکم کرده و بعد از رد شدن از زیر قرآنی که پدرها و مادرهایشان، به نیت سلامتی برقامتشان نگاه میدارند، راهی میدان جهاد میشوند، میدان نبردی از جنس عبادت و طهارت، از جنس، تبیین و مقاومت.
می دانید آقا مرتضی! روزهای سختی داشتیم و همچنان داریم، روزهایی که ویروسی نامرئی، یادآور جنگ شیمیایی دشمن بر این خاک بود و ماسک هایی که تنها شکل و شمایلش تغییر کرده ، روزهایی که جهادگران عرصه امنیت و سلامت، هم گام با دیگر همرزمانشان شبها در سحرگاههای عبادت، خدمت به مردم در کمک های مومنانه را نماز شب خود می دانستند، روزها احترام به بیماران و حرمت به متوفیان را روزه مسلمانی خود می پنداشتند و همیاری با رزمندگان سپید پوش را همچون افطار فریضه عبادی خود تلقی می کردند. کاش بودید و باز هم برایمان روایت می کردید، که چگونه املاکی های امروز، ماسک بر صورت همشهری خود می زدند و در بیمارستان ها با بازوبندهای جهادگر، چشم و گوش کادر درمان بودند و خدمت به بیماران را سرمه چشمانشان می دانستند، خیلی ها دراین راهِ خدمت، زخم زبان شنیدنداما خم به ابرو نیاوردند، خیلیها خود مبتلاشده و حتی از دنیا رفتند و نام شهید را هم به آنان هدیه ندادند، بماند که خیلیها یادشان میرود که این جهادگران چه جانفشانیهایی کردند و امروز سیبل تیر بدخواهان شدهاند.
این خیلی ها، همان جوانان نسل جدیدی هستند که بدخواهان این مرز پر گوهر، خواب دیده که این خاک دیگر املاکی و عمار و یاسر ندارد و به قول خودشان فاتحه جوانمردی ایرانی ها را خوانده اند، زهی خیال باطل، چقدر بیخردند که نمیبینند رویش جوانان انقلاب را که روز به روز محکم تر و مقاوم تر پای در میدان نبرد گذاشته و طنین «ما تا آخر ایستاده ایم» را فریاد می زنند.
انتهای پیام/ |