کد خبر: 197084                      تاريخ انتشار: 1403/05/31 - 12:24
روایت دختری که امام حسین (ع) خریدارش شد
 
روایت دختری که امام حسین(ع) خریدارش شد و در مسیر درست قرار گرفت و زندگی‌اش متحول شد.
 
از خراسان رضوی، وقتی حسین خریدارت شود، فرق نمی‌کند چطور یا چگونه‌ای؟ او آمده تا مسیر را نشان دهد، مسیری که انسان را از فرش به عرش می‌برد، مسیری که به انسان عزت نفس و اجر و قرب می‌دهد، مسیری که او، تو را برای خودش می‌خرد.
وقتی حسین خریدارت شود، زندگیت دگرگون می‌شود، راه را که یاد بگیری و در مسیر نشانه‌ها قدم بگذاری به سرمنزل مقصود خواهی رسید و چه زمانی بهتر از محرم، چه حالی بهتر از روضه‌های حسین و چه نشانه‌ای بهتر از این که ارباب تو را به مجلس عزایش دعوت کرده است.
به برکت این روزها و در میان هزاران مجلس روضه‌ای که در هر کوی و برزن برپاست، برای شنیدن روایتی متفاوت از عنایت ارباب به نوجوانی که زندگی‌اش را مدیون شرکت در روضه سیدالشهدا می‌داند، راهی خیمه عزای حسین (ع) می‌شوم.
به خیمه که می‌رسم سراغش را می‌گیرم. با چوب پر سبزرنگی که در دست دارد میهمانان را به داخل خیمه دعوت و هدایت می‌کند. از او می‌خواهم تا قبل از شروع مراسم درباره اتفاق قشنگی که مسیر زندگیش را تغییر داده با هم صحبت کنیم...
هدیه 14 ساله است و نسبت به هم سن و سالان خودش، قد و قامت بلندتری دارد، می‎‌گوید: در گذشته مثل برخی از نوجوان‌ها پوشش مناسبی نداشتم اما یک اتفاق، مسیر و دیدگاهم را نسبت به زندگی تغییر داد و حالا از اینکه چادر را به عنوان حجاب برتر انتخاب کرده‌ام، به خودم افتخار می‌کنم.
از او می‌پرسم چه عاملی باعث شد چادر را به عنوان حجاب برتر انتخاب کنید؟ مگر با پوششی که در گذشته داشتید احساس راحتی نمی‌کردید؟ او در پاسخ می‌گوید: حقیقتاً من ذهنیت خوبی نسبت به چادر نداشتم و با خود فکر می‌کردم، چرا یک خانم‌ باید خودش را در یک پارچه سیاه و سنگین حبس کند؟ ‌به‌خصوص در هوای گرم تابستان که اذیت می‌شود. من همیشه مانتوی گشاد و البته کوتاه می‌پوشیدم و معتقد بودم همین پوشش برایم کافی و مناسب است و نیازی نیست یک پارچه سیاه که نگه داشتنش هم سخت است را روی سرم نگه دارم.
امنیتی که سلب شده بود
هدیه ادامه می‌دهد: من با همین پوشش (مانتوی گشاد و کوتاه) زمانی که دوست داشتم در پارک یا خیابان قدم بزنم با اینکه به هیچ عنوان هدف از پوششم، جلب توجه دیگران نبود اما هیچ‌گاه احساس امنیت و آرامش کامل نداشتم و همیشه حس می‌کردم نگاه‌های سنگین آقایان به سمت من است و از این موضوع خوشم نمی‌آمد. با خودم همیشه می‌گفتم چرا این افراد باید به خودشان اجازه دهند که اینطور به من نگاه کنند؟ یا ذهنیتی درباره من داشته باشند؟ در حالی که من بدون هیچ قصد و غرضی این پوشش را انتخاب کرده و بیرون می‌آیم.
برخی خانم‌های چادری بلد نیستند با نوجوان‌ها رفتار مناسبی داشته باشند
این نوجوان نیشابوری با بیان اینکه حتی برخی از خانم‌های چادری که در اطرافم حضور داشتند طوری با من رفتار می‌کردند که باعث می‌شد من نسبت به پوشش چادر، حس خوبی نداشته باشم و بیشتر به عقب کشیده شوم، بیان می‌کند: چون به لحاظ حجاب پوشش مناسبی نداشتم آنها ذهنیت مثبتی نسبت به من نداشتند و بلد نبودند درست با من رفتار کنند. آنها به من می‌گفتند چون تو حجاب نداری، جهنمی هستی و...
هدیه که چندسالی است به همراه مادرش در مراسم‌های خیمه عزای سیدالشهدا شرکت می‌کند، می‌گوید: سال گذشته، شب اول محرم که به همراه مادرم به خیمه آمدیم (به یاد دارم یک مانتوی گشاد و یک شالی که نزدیک بود از سرم بیفتد را پوشیده بودم) اما وقتی که وارد خیمه شدم هیچ‌کس به من نگاه نامتعارفی نداشت و یا نگفت اینجا حرمت دارد چرا با این پوشش به مجلس روضه امام حسین علیه السلام آمده‌ای؟ از مجلس برو بیرون... حتی برخی از دوستانم که چادری بودند از دیدن من خوشحال شدند، با من به گرمی احوال‌پرسی کرده و به من گفتند دلمان برایت تنگ شده، هر شب به خیمه بیا تا همدیگر را بیشتر ببینیم. این ذهنیت در من ایجاد شد که شاید دوستی با افراد چادری خیلی هم بد نباشد لذا زمانی که در کنارشان بودم حس خوبی داشتم.
وقتی برای اولین بار آراسته به زینت چادر شدم
وی ادامه می‌دهد: پس از چند شب از حضورم در مراسم‌های خیمه می‌گذشت که با خودم گفتم یک بار مثل دوستانم چادر بپوشم و ببینم چادر به من می‌آید و با چادر چه طور می‌شوم؟ لذا یک شب با چادر وارد خیمه شدم زمانی که دوستانم مرا با این پوشش دیدند خیلی از من تعریف کردند و گفتند: «چه قدر چادر برازنده من است.» تعریف و تمجیدهای دوستانم باعث شد یک جرقه در ذهن من ایجاد شود که شاید آنطور که فکر می‌کردم، پوشش چادر نامناسب نباشد لذا با چادر در مراسم خیمه شرکت می‌کردم اما بیرون از خیمه مانتویی بودم ولی همین روند پوشیدن چادر در مراسم‌های خیمه را ادامه دادم تا اینکه رغبت زیادی نسبت به چادر پیدا کردم و دوست داشتم خارج از خیمه نیز چادر بپوشم اما خجالت می‌کشیدم.
توفیق زیارت کربلا نصیبم شد/ چادر یک تکه جدانشدنی از من بود
هدیه می‌گوید: واقعیتش این است چون همیشه دوستان و اطرافیانم مرا کم حجاب دیده بودند، از پوشیدن چادر خجالت می‌کشیدم، می‌ترسیدم مرا مسخره کنند. کم کم در بیرون از خیمه نیز پوششم تغییر کرد و عبا می‌پوشیدم تا اینکه امام حسین علیه السلام مرا طلبیدند و در پیاده‌روی اربعین شرکت کردم و توفیق زیارت کربلا نصیبم شد. چون در آن ایام نزدیک 20 روز من پشت سرهم چادر سرم بود این حس به من دست داد که چادر یک تکه جدانشدنی از من است و بدون چادر ناراحت بودم دیگر به ارزش و قدر و منزلت خودم پی برده بودم و نمی‌خواستم نامحرم با پوشش نامناسبی که قبلا داشتم، متوجه شود که مثلا قد یا اندام من چطور است و این باعث شد که نسبت به چادر احساس غرور کنم. خیلی جاها حتی در میهمانی‌های خانوادگی که اغلب خانم‌ها با مانتو بودند اما من بدون چادر حس خوبی نداشتم و به مردهای فامیل اجازه نمی‌دادم که بخواهند با من شوخی کرده و بخندند، از این قبل کارها خوشم نمی‌آمد و سعی کردم حرمت و ارزش خودم را حفظ کنم.
به حضرت زهرا قول دادم چادرش را رها نکنم
این نوجوان نیشابوری با اشاره به اینکه زمانی هم که ایام فاطمیه شد برای اولین بار به حضرت زهرا سلام الله علیها قول داد که هیچ موقع چادرش را رها نکند، ادامه می‌دهد: خداراشکر پایه و بنیان پوشیدن چادر در من نهادینه شده بود و برای همیشه پوشش چادر را انتخاب کردم هر چند خیلی از دوستانم مرا در جمع خود راه ندادند یا به من تهمت میزدندکه تو خبرهای کلاس را به مدیر مدرسه ‌می‌دهی یا می‌گفتند چادر مُد نیست، قشنگ نیست و خیلی وقت‌ها حرف‌هایی زدند که انتظارش را نداشتم و مسخره‌ام می‌کردند یا می‌گفتند؛ «تو خیلی زندگی را برای خودت سخت می‌کنی و... » بعد از مدتی به من گفتند: ما فقط به تو احترام می‌گذاریم اما دیگر هیچ وقت رابطه من با دوستانم مثل گذشته نشد و دورادور با هم دوست بودیم چرا که نه من آنها را درک می‌کردم و نه آنها مرا.
او ادامه می دهد: با اینکه سن کمی دارم اما در دورانی که حجابم نامناسب بود ضربه‌های بدی خوردم و دوست ندارم به آن دوران برگردم. از خیلی از افراد حرف‌های نامناسبی شنیدم برخی با خودشان فکر می‌کردند من از آن دسته افرادی هستم که قصد دارم جلب توجه کنم یا قصد دارم با کسی وارد رابطه شوم در صورتی که من به هیچ عنوان چنین قصد و نیتی نداشتم و این موضوع مرا عذاب می‌داد به همین دلیل هیچ‌گاه دوست ندارم به دوران گذشته برگردم.
چادر پرده‌ای محافظ بر جسم و روح زن است
این دختر نوجوان نیشابوری بیان می‌کند: من با چادر احساس امنیت و آرامش دارم زمانی که از خیابان یا پارک عبور می‌کنم و مرد نامحرمی مرا می‌بیند بخاطر پوششی که دارم دیگر به خود اجازه نمی‌دهد به من حرفی بزند یا شوخی کند و... به نظر من، چادر فقط یک تکه پارچه نیست بلکه یک پرده محافظ است که اول بر روی روحت کشیده می‌شود و سپس بر روی جسمت.
هدیه که حالا با چادر در همه برنامه‌های مدرسه و بیرون از مدرسه شرکت می‌کند به هم سن و سالانش توصیه می‌کند: هیچ‌گاه بدون دلیل و منطق حرفی را نپذیرند یعنی اگر دوستانتان به شما می‌گویند چادر بپوش، بدون تحقیق این حرف را قبول نکنید بلکه درباره آن تحقیق کنید و با چشم باز همه چیز را ببینید و بررسی کنید. ببینید چرا حجاب یا نماز خواندن خوب است؟ من طبق مطالعاتی که داشته‌ام به این رسیده‌ام تک تک مسائل و قوانین دینی که خدا برای هدایت ما انسان‌ها قرار داده است به صلاح ما بوده لذا هیچ چیز را بدون دلیل و منطق نباید قبول کرد.
می‌خواهم تا آخر عمر خادم ارباب باشم
وی در پایان می‌گوید: هرچیزی که تا الان در زندگی به دست آورده‌ام، احترام و عزتی که در بین دوستانم دارم صدقه سری نگاه امام حسین علیه‌السلام است که به من عنایت داشتند و مرا در مسیر درست هدایت کردند، به حضرت ارباب می‌گویم؛ «هیچ‌گاه دست مرا رها نکنید چرا که روح من به شما وابسته است پس کمک کنید تا آخر عمر خادم شما باشم».
انتهای خبر/ خبرنگار ، سعادتی