کد خبر: 199298                      تاريخ انتشار: 1403/07/28 - 10:07
برای فلسطین و غز ه | ای قلم شرم تو باد گر ننویسی
 
تبریز-این یادداشت بعد از حمله رژیم کودک کش صهیونیستی به بیمارستان المعدانی در ۲۵ مهر سال گذشته و کشتار بیش از پانصد بیمار مظلوم و کودکان معصوم منتشر شده بود و امروز در سالگرد این جنایت دردناک ؛ مجددا باز نشر میگردد .
 
از آذربایجان شرقی،پور خردمند در طی یادداشتی نوشت: خواستم بنویسم از کینه مقدسی که نسبت به قوم ستمگر و دولت کودک کش در دل داشتم ...

از مظلومیت و آوارگی ملتی بنویسم که قریب هشتاد سال است هر روز عزیزانشان را تشییع می کنند ....

از مادری بنویسم که چند صباحی دیگر کودکش را به دنیا می آورد و کودک دیگرش را بسوی خانه ابدی می برد ....

از نوجوانی بنویسم که در آخرین لحظات زندگی برادر کوچکترش ؛ به او شهادتین را یاد می دهد ....

از پدری بنویسم که خطاب به فرزند بدون سر خود می گوید اگر چه سرت قطع شد اما راهت قطع نخواهد مبارزه جریان خواهد داشت ....

از مردان و زنان با صلابتی بنویسم که مثل نخلها ؛ ایستاده می میرند اما در مقابل دشمن ؛ قد خم نمی کنند ....

از سازمانهای بین المللی و نهادهای حقوق بشری بنویسم که مسئولیت قانونی خویش را در محکومیت ظاهری جنایات رژیم سفاک صهیونیستی خلاصه کرده اند و تماشاگه‌ رازند ....

از سلبریتی هایی بنویسم که شعار زن ؛ زندگی ؛ آزادی آنها گوش فلک را کر کرده بود اینک خود کر شده اند و روزه سکوت گرفته اند ....

از ۲۷۶ خبرنگار فلسطینی و غیر فلسطینی بنویسم که در دنیای باصطلاح گردش اطلاعات آزاد ؛ در مسیر روایت گری و به تصویر کشیدن جنایات قبیله صهیون ؛ دوربین شان ؛ قاتل جانشان شد ...

از چادرهای سوخته بنویسم که سرپناه آوارگان بود و مادران با کودکانشان در پناه آن شعار « کفی بالله » سر می دهند ....

وی در ادامه گفت:الغرض قصه صبرا و شتیلا ؛ تازه شد و بلکه تازه تر و اندوه غزه کشت ما را ؛ بشکست داغ گلهای پر پر پشت ما را .
اما قلم از نثر به نظم چرخید و طبع شعر من گل کرد ؛ همچنانکه که نظم و قاعده و قانون در جهان حاکم نیست در شعر من هم از وزن و قافیه خبری نیست ؛ لطفا خرده نگیرید که دل میل باریدن دارد و قلم ذوق چرخیدن .

ای قلم شرم تو باد گر ننویسی چه گذشت
دیشبی را که جهان از نفس و افتاد و شکست

بر سر ملت مظلوم فلسطین از زمین و آسمان
غرش موشک و بمب است که سکوتش بشکست

کودکی نان به دست ؛ با خون خود سیراب شد
دستش افتاد ولی حرمت نان را نشکست

تکه نان در کف دستش یک‌ طرف افتاده بود
طفل معصوم نان نخورد و اینچنین بالش شکست

قوم کین بسته کمر ؛ بر قتل ابنا بشر
زخم کودک آه مادر ؛ جمله دلها را شکست