کد خبر: 149407                      تاريخ انتشار: 1402/03/21 - 11:30
دل نوشته بانوی ایلام پس از دیدار با رهبر انقلاب؛
رهبرا؛ دیدگانت صراط راه ماست و بیت ساده ات خانه امن دل های مان
 
ای کعبه ی دل های عشاق ، دیدگانت صراط راه ماست و بیت ساده و بی آلایشت خانه ی امن دلهایمان و چفیه ی معطر و بی ریایت بربام دلهایمان در اهتزاز است
 
در حسینه دلم شور و نوای برپاست ، در جغرافیای بی آلایش و بی پیرایه ی قلبم ، نام زیبای محبوبم سیدعلی نقش بسته است ، هروله کنان به عشق بوسه بردستانش با حنجره ای بغض آلود اما با دلی امیدوار کوچه کوچه ی قلبم را می آرایم وحقارت دنیا و درماندگی واژه ها را در وصف وی می نگرم ، در صف او بودن را تمام ایمان و باور می بینم و در برابر او بودن را دنیایی بی سرانجام و پوچ...
عمود خیمه ی انقلاب می بینمش و آنان که خراب وتشنه ی شهد ولایتش هستند را می ستایم ، خلقت خویش را آمیخته با مهر وی وعشق رویش را سرشته به آب و گل خویش می دانم ، قطره ای از نم دریایش را ساحل امن خویش می یابم و با عطر کلامش بیت الغزل معرفت را می سرایم ، به شوق رسیدن به وصالش ازصهبای نگاهش و از شراب لب لعلش مست می شوم ، درضیافت محبوب ، دل سوخته وعطشانم را سیراب می نمایم واز ساغر نغمه های دلنشینش جامی می نوشم...
روح خسته و بی رمقم را به دور ضریح دستان مجروحش به پرواز در می آورم و دل غصه دار و بی تابم را به ولایت سرخش گره می زنم ، تا مرحم دل بی تاب وبیقرارم باشد ، ای طلیعه دارعشق ومهربانی ، ای ناخدای کشتی طوفان زده ی دل به دریا دادگان ، ای شهید زنده ی انقلاب ، ای آشنای درد دردمندان ، آن هنگام که موج سیاه فتنه ها ، فضا راغبارآلود می کند ، تنها صراط مستقیم تو هستی که باشجاعت بی مثال علوی به میدان می آیی و با کشتی نجات بخشت ، پناه دلهای سرگردان می شوی و خلیل گونه از میان آتش ودود نمرودیان ، تبر بردوش ، مجسمه های بی روح و دروغین دموکراسی منهای دین را شجاعانه می شکنی وبا عصای موسائیت برقلب سیاه خفاشان شب پرست می زنی ، با دم عیسویت دل عاشقان را می نوازی و آنگاه با خوی و خصلت احمدی«ص»به جمع مردمان تشنه ی کلام الهی می نشینی ، پروانه ها مضطرب و بیقرار به دور شمع وجودت می چرخند و به شکرانه ی دیدار یار ذره ذره می سوزند و در لحظه های ناب وعرفانی باسرشک دیده به یاد پیرجماران می بارند واز شورانگیزی عطر کلامت ، صفا می یابند ...
ای فاتح قله های شرف ، ای برج استوارتقوا ، ای کهکشان عطوفت ، ای منظومه ی رشادت ، ای سالک شهرعرفان ، آیینه ی تمام نمای مکتب سرخ حسینی و امتداد راه پرفراز ونشیب خمینی تو هستی ..‌.ای سرحلقه ی مردان مرد ، بهشتی پیشه با هنرت ، ازپیرخمین ، حکمت آموخته ای و با زبانت ذوالفقار عصر ما گشته ای ، با نطق گویایت ، درخلیج طوفان به پا کرده ای و با اشاره ات ، باران بسیج برسر مردمان این دیار ، شروع به باریدن کرده است...
بیخبران غرق در جهل را ، ملامت می کنم که خوارج وار ، باجهل اشعری در دل و شمشیر ابن ملجمی در دست ، سامری گونه درپی غصب سنگر و دین آمده اند ، درپنجه ی هوس غربیان استحاله و در سقیفه ، در پی تعبیر خواب پریشان خود هستند ، غافل ازاینکه این قافله ، خلیل بت شکن دارد ، غافل ازاینکه مالک وعمار و اباذرهای این دیار ، شور حسینی در سر وعشق فاطمی در دل ، سلاح بردوش منتظر جهادند...این واماندگان از خیل عاشقان ولایت نمیدانند که تنها راه رسیدن به قله ، تذکره ای ست که عشق ومهرولایت برآن نقش بسته باشد..‌
ای کعبه ی دل های عشاق ، دیدگانت صراط راه ماست و بیت ساده و بی آلایشت خانه ی امن دلهایمان و چفیه ی معطر و بی ریایت بربام دلهایمان در اهتزاز است ، با اشک دیدگانت وضویی خواهیم ساخت و به یاد غربت مهدی فاطمه«س» ، برگرد قامت دلربایتان طواف محبت به جا می آوریم و در محراب عشق ، درغیبت آن دردانه ی زهرا«س» نمازمهر و عطوفت به سوی تو ای قبله ی جان ، اقامه می کنیم.‌‌..
ای گل طه ، برسرسجاده ی غربت ، با زمزمه ی دعای عهد ، ندبه سر می دهیم و در ساحل چشم بارانی چشم انتظاران ، در اقیانوس بی کران غیبت ، همراه با خیل بی شکیب منتظران ظهور ، پایداری و صلابت و سلامتی شمارا ملتمسانه دعا میکنیم و به انتظار استجابت ، آخرین امن الیجیب تا ظهور آن نور عالمتاب می مانیم و تا زنده ایم به جز نقش رخ تو بر دیگر نقش ونگارها ، خط بطلان می زنیم..‌.
به یاد غربت شما دل خویش و هزاران دلداده ات را چاهی خواهیم ساخت برای گفتن ناگفته هایت.‌‌..و عاجزانه از درگاه حی بی نیاز ، می خواهیم تا زمانی نفس بکشیم که دم مسیحایی و دلنواز شما ، جان ودل دلدادگان ولایت را می نوازد ، وگرنه این مستی و دلدادگی بدون تو هیچ است.‌...