|
معرفی کتاب "من میترا نیستم" مروری بر زندگی اولین شهیده ترور |
|
کتاب "من میترا نیستم " روایتهایی از زندگینامهی شهیده زینب کمایی، اولین شهیده ترور است که از زمان تولد وی تا شهادتش در سال 61، نگاشته شده است. |
|
استان تهران:
کتاب "من میترا نیستم " روایتهایی از زندگینامهی شهیده زینب کمایی، اولین شهیده ترور است که از زمان تولد وی تا شهادتش در سال 61، نگاشته شده است. نویسنده این کتاب معصومه رامهرمزی درخواست خانواده شهید برای نوشتن کتابی کامل تر باعث ترغیب و ایجاد انگیزه در خانم معصومه رامهرمزی (نویسنده کتاب) شده و تحقیقات جدید خود را از سال ۱۳۹۶ آغاز کرد و دستاورد آن کتاب «من میترا نیستم» شد که توسط انتشارات آوای کتاب به چاپ رسیده است.
این کتاب توسط خانم رامهرمزی ویرایش و بازنویسی شده است. چون در اصل، عنوان کتاب «راز درخت کاج» بوده است.
دهه شصت در تاریخ چهل ساله انقلاب اسلامی دورهای سخت و متفاوت محسوب میشود. انقلاب درگیر دشمنان داخلی و خارجی میگردد که چشم دیدن گسترش و تعالی اسلام را ندارند. اما ایران و ایرانی از این گردنه دشوار به سلامت و موفقیت گذر میکنند و این اتفاق مهم محقق نمیشد اگر همت و تلاش جوانان مومن و انقلابی این مرز و بوم نبود.
یکی از الگوهای ماندگار این دوره شهیده زینب کمایی است که با وجود سن کم پلههای رشد را بسیار سریع طی نمود که در این کتاب روایتهایی از زندگی این شهید را مرور خواهیم کرد.
این کتاب شرح زندگی دختر چهارده سالهای را به قلم کشیده است که توسط منافقین بعد از برگشت از مسجد به شهادت رسیده است.
وی که دختری انقلابی و فعال بود، هماکنون میتواند الگوی خوبی برای جوان و نوجوانان باشد.
او فرزند ششم از یک خانوادهی هشت نفره است که اصالتا آبادانی هستند. با داشتن چهارده سال سن و شروع جنگ تحمیلی به همراه بقیهی آبادانی ها امدادگر شده و از مجروحین جنگی پرستاری میکند.
با وجود سن کم، این فرد در مدرسه و بسیج مشغول به فعالیت میشود و با باقی ماندن دفتر و یک سری یادداشت هایی که از ایشان در ذهن دوستانش باقی مانده، رشد معنوی و خودسازی را در ذهن نوجوانان نهادینه میکند.
وی با الهام از ائمه معصومین نام خود را از میترا به زینب تغییر میدهد تا زینب وار به ترویج مکتب حسینی بپردازد. سرانجام زینب کمایی بسیار زود جواب نیایشها و مجاهدتهای خود را میگیرد و به مقام شهادت میرسد. و سرانجام پس از برگشت از مسجد به خواستهی خود که شهادت است میرسد.
در قسمتی از این کتاب به نقل از مادر شهید میخوانیم: «بعد از انقلاب نمیخواست اسمش میترا باشد و دوست داشت زینب صدایش کنند.» مادر و خانوادهی میترا آن را زینب صدا میکردند، اما به رسم عادت گاهی میترا میگفتند. وی برای اعلام اسم زینب به دوستانش یک روز روزه گرفته و دوستان را برای افطار به خانه دعوت میکند و بین دوستان بازگو میکند. بعد از تغییر اسم به زینب، گاهی میترا صدا میکردند که جواب نمیداد و بعد از بردن اسم زینب پاسخگوی دیگران بود.
مادر شهیده گفت: دوست داشتم کربلا را به خانه بیاورم و اسم بچههایم بوی کربلا بدهند!
اما بخاطر آزرده نشدن و خوشحالی مادر و همسر چیزی نمیگفت. در خانه با اسم زینب بلند صدایش میزدند که آرزویش همین بوده است.زینب یکسری موارد را مثل با وضو بودن، نماز شب، دعا کردن، نماز غفیله، ورزش، قرآن ... که بعد از انجام هر کدام در جدول علامت زده میشد.
در برشی از کتاب «من میترا نیستم» میخوانیم: «زینب علاقه زیادی به شهدا داشت، هر بار که برای تشییع آنها به گلزار شهدای اصفهان میرفت، مقداری از خاک قبور شهدا را می آورد و تبرکی نگه میداشت. زینب هفت میوه درخت کاج و هفت مشت خاک تبرکی شهدا را در بین وسایلش گذاشته بود. هنوز در محله دستگرد بودیم که یک روز همراه زینب برای زیارت به تکیه شهدا رفتیم. زینب مرا به سر قبر «زهره بنیانیان» از شهدای انقلاب برد و گفت:« مامان نگاه کن فقط مردا شهید نمی شن زنا هم شهید میشن.»
یکی از نکات قابلتوجه شرح زندگی این شهید این است که شهادت جنسیتی نیست و جهاد در راه خدا زن و مرد ندارد چرا که مادر شهید روایت می کند :«باور شهادت یک دختر 14 ساله برای خیلی از مردم سخت بود بعضیها حتی سختشان بود که زینب را شهید بخوانند کسانی که میشنیدند دخترم شهید شده است با تعجب میپرسیدند: مگر شهید دختر هم داریم؟!»
قبول و باور شهادت یک دختر چهاردهساله برای عموم مردم، بسی سخت بوده و بعضیها تعجب میکردند.
مطالعه کتاب من میترا نیستم و زندگینامه شهید زینب کمایی همان گونه که میتواند برای نوجوانان و جوانان مایه امید باشد و الگویی از یک زندگی کوتاه و درعین حال سراسر عرفان و معرفت را به نمایش بگذارد اما این شرح زندگی و نگرش به دنیاو مافیها برای افراد میانسال و کهنسالی مایه غبطه و حسرت است.
نویسنده : معصومه قدیمی
انتهای پیام / * |