کد خبر: 192092                      تاريخ انتشار: 1403/01/28 - 12:09
یادداشت؛
غزه، مادری دلسوز
 
مگر می‌شود صدای ضجهٔ کودکان مانده زیر آوار را شنید و خواب بود؟ مگر می‌شود مویهٔ جگرسوز مادران داغدار را شنید و خوابید؟ چگونه می‌شود با دیدن صحنهٔ آوارگی، درماندگی و گرسنگی مردمی مظلوم و بی‌گناه سر بر بالش نهاد؟
 
از استان تهران، نزدیک به یک قرن است که مادری مظلوم و دل‌شکسته به نام غزه، بر بالین طفل بشریت نشسته و سعی می‌کند او را بیدار کند. بیدارش کند تا انجام تکالیفش دیر نشده، تا زمانش از دست نرفته، تا سرمایه‌اش بر باد نرفته است، اما گویی این طفل چموش خواب نیست، بلکه خود را به خواب‌زده است.
این مادر، مادری را با روحیهٔ والای مقاومت و ایثار تمام نموده است؛ ولی فرزند هنوز وظیفه‌اش را نشناخته و حق مادر بر گردنش را ادا ننموده است. هنوز درنیافته که باید مادر را، غربت و مظلومیتش را، گرفتن حقوق مسلمش را دریابد و او را در راه رسیدن به اهداف بلند و مهمش یاری دهد. هدف مادر فقط رهایی خودش نیست، او رهایی نسل بشر از طواغیت را آرزو دارد و فقط سنگ خود را بر سینه نمی‌زند. او اسارت را برای هیچ‌کس نمی‌پسندد و خواهان حکم‌فرمایی مطلق پروردگار عالم است.
مگر می‌شود صدای ضجهٔ کودکان مانده زیر آوار را شنید و خواب بود؟ مگر می‌شود مویهٔ جگرسوز مادران داغدار را شنید و خوابید؟ چگونه می‌شود با دیدن صحنهٔ آوارگی، درماندگی و گرسنگی مردمی مظلوم و بی‌گناه سر بر بالش نهاد؟
در پیش دیدگان دنیا، قلب کوچک دخترکان و پسرکان، از ترس حملهٔ وحشیان صهیونیسم ترک برداشته، روح و روان مادران این طفلکان، از هجوم صحنه‌های دلخراش بر سر روزگارشان و از تعدد زخم و داغ، مغموم گشته، غیرت مردان این سرزمین ستم‌دیده خروشیده و سنگینی داغ جسارت به ناموسشان، خونشان را به جوش آورده و سرتاپا مهیای انتقام به حق از دشمن خبیث گشته‌اند.
حال این بشر چگونه به بستر خواب‌رفته و این گونه آسوده غنوده است و هیچ تلنگری را مجال تأثیر نمی‌دهد؟ دیگر این مادر چگونه مظلومیت پر صلابتش را به رخ بکشد و چگونه استقامت و از خودگذشتگی را به تصویر درآورد؟
اما بنازم به همت این مادر دلسوز که ناامید نمی‌شود و دست از هدف نمی‌کشد و همچنان، مهربانانه طفل را صدا می‌زند:
طفلکم!
برخیز که تو برای هدفی بزرگ آفریده شدی و حیف باشد که خواب غفلت تو را از کامیابی ابدیت دور سازد و در دستان خبیثان و مستکبران جهان تباه شوی.
طفلکم!
برخیز که کائنات قرونی متمادی است که انتظار بیداری و هوشیاری تو را می‌کشد، برخیز و ببین که خون چه جوانان رشید و کودکان نازدانه‌ای بر بستری که آسوده بر آن خفتی ریخته است.
طفلکم!
این صدایی که به گوشت می‌رسد، لالایی مادران بر مزار طفلان پرپر شده‌شان است نه بر بستر خوابشان، این مادران بر سر گهواره خالی و سرخ از خون نوگلانشان مویه می‌کنند؛ اما از نفس نمی‌افتند تا آرامش سهم همه کودکان جهان شود.
طفلکم!
برخیز و آرزوی دیرینهٔ مادر را تحقق ببخش و دست روی زانوانت نهاده و خودت را از گزند اسارت رهایی بخشیده و آزادانه زندگی کن تا سعادتمند شوی.
یادداشت- فاطمه مهدوی
انتهای پیام/*