یادداشت: |
سفری ارزشمند،دیداری روح بخش،با خاطره ای ماندگار |
|
ولی وقتی که این همه جمعیت رو دیدم انگار قدمام محکم تر شد و فهمیدم حضرت آقا در دل تک تک این مردم جا دارد و در هر جایی از گوشه گوشه ی این خاک هم باشند باز هم برای دیدارش از شمال و جنوب سرزمین حاج قاسم ، و از شرق و غرب می آیند |
|
طاهره آسیابر بانوی جازموریانی که اخیرا در سخنرانی رهبر انقلاب در حرم مطهر امام خمینی(ره) حضور داشت روایت دیدار خود را اینگونه برایمان بیان کرد:
وقتی که حضرت آقا وارد شدن یه حس خاصی انگار در درونم زنده شد حسی که تا حالا تجربه اش نکرده بودم، وقتی که سخنرانی میکردن جوری به حرفاشون گوش میدادم انگار که این حرفا فقط یک بار تکرار میشوند،سخنانشون برام چیزی مثل یه مروارید بود و مهم تر از همه اینکه، لبخند قشنگی که داشتن همه اون سادگی و صادق بودنشون رو می رسوند و قوت قلب بود برام، وقتی که حضرت آقا رو دیدم انگار در پوست خودم نمی گنجیدم انگار یه چیز غیرقابل باور برام ممکن شده، هنوزم هم چهره حضرت آقا مثل یه خورشید در گوشه قلبم می درخشد پشت لبخند قشنگی که داشتن پر از استواری،صلابت کلام و سادگی بود
حضرت آقا کاش جمعیت اونقدر زیاد نبود و سعادت پیدا میکردم که از نزدیک تر شما رو ببینم.
لحظه اول که حضرت آقا وارد شدن یه بغضی گلومو گرفته بود چشمام پر از اشک بود و مات و مبهوت مونده بودم و زل زده بودم به مانیتور، بعد از چند ثانیه آروم شدم و دیدم رویای دیدار حضرت ماه به واقعیت تبدیل شده و من در مرقد امام با گوشِ جان دل سپردم به کلام دلنشینش دوست داشتم زمان متوقف میشد تا من سیراب شوم از دیداری که سالها انتظارش را می کشیدم اما زمان به سرعت میگذشت و دیری نشده بود که سخنرانی تمام شد و مردم پراکنده شدن و من هم با دلی پر از دلتنگی راهی دیار خود شدم....
وقتی که از حرم امام خمینی(ره) خارج شدم انگار دلمو با یک حجمه بزرگی از دلداری حضرت آقا جا گذاشته بودم و هر قدمی که به جلو برمیداشتم انگار یه چیزی از قلبم کنده میشد و از من جدا میشد، ولی وقتی که این همه جمعیت رو دیدم انگار قدمام محکم تر شد و فهمیدم حضرت آقا در دل تک تک این مردم جا دارد و در هر جایی از گوشه گوشه ی این خاک هم باشند باز هم برای دیدارش از شمال و جنوب سرزمین حاج قاسم ، و از شرق و غرب می آیند، لحظه ایی که سوار اتوبوس شدم نگاه عمیقی به پرچم مشکی که در مرکز پارکینگ اتوبوس ها بود کردم و فهمیدم لحظه وداع است با حضرت آقا، اما سخت بود دور شدن از اون همه سخنرانی دلنشینی که قوت قلب یه ملت بود راهی شدیم به طرف کرمان با یک دل که خوشحال بود از دیدار حضرت آقا و یک امید که شاید خیلی زود یک سعادت نصیبم بشود که بتوانم دوباره حضرت آقا رو از نزدیک ببینم، من لحظه به لحظه که دور میشدم تو ذهنم همه اون سخنانی که حضرت آقا فرموده بودن و چهره ولبخند زیباشون رو در ذهنم مرور میکردم و نمیخواستم که کلمه ای از اون سخنان و تصویری از اون چهره حضرت آقا برام کم بشه و این دیدار برایم خیلی ارزشمند و ناب بود و هرچی از توصیف آن بگم، کم گفتم چون هیچ، جمله و کلمه ایی قادر به توصیف این همه ذوق دیدار من نبود
و این دیدار و سفر برام خیلی ارزشمند و مهم بود و انشالله برایم تکرار شود... |