|
نگاهی به زندگی حضرت سکینه (س) |
|
سُکَینه لقب یکی از دختران امام حسین(ع) است که در واقعه کربلا حضور داشت و همراه با قافله اسیران به شام رفت. برخی همسر او را عبدالله بن حسن(ع) میدانند که در کربلا شهید شد. |
|
نام حضرت سکینه (س) در منابع تاریخی، امنیه و آمنه ذکر شده و لقبش «سُکَینه» به معنی وقار و سکون است. پدرش امام حسین (ع) و مادرش رباب دختر امریالقیس و مادر عبدالله رضیع (علی اصغر) است. زمان دقیق ولادت او معلوم نیست و احتمالاً تولدش سال ۴۷ یا ۵۱ قمری بوده است. اما از شواهد تاریخی میتوان دریافت که در زمان واقعه کربلا بانویی رشیده و بین ۱۰ تا ۱۳ سال سن داشته؛ از جمله اینکه او را کوچکتر از خواهرش فاطمه دانستهاند و اینکه امام حسین(ع) هنگام وداع از حرم او را خیرةالنسوان (بهترین بانوان) خواند؛ و اینکه پیش از سفر به کربلا، حسن مثنی یکی از دختران امام حسین را خواستگاری کرد، امام او را در انتخاب بین سکینه و فاطمه مخیر کرد. درباره همسر یا همسران او اختلاف است. برخی همسر او را عبدالله پسر امام حسن(ع) میدانند که در کربلا شهید شد.
اخلاق نیک و خصال پسندیده این بانوی نمونه، وی را در نظر پدر که مربی صالح و کاملی بود، عزیز کرد و چون ستارهای فروزان در آسمان خاندان امام درخشید و همه را شیفته رفتار شایسته خود کرد. امام حسین(ع) که آگاه به ضمیر انسانها و معیار سنجش اعمال است، سکینه را با زیباترین لقب، یعنی «خیرة النّساء» خواند و با عنایتی خاص مقام و منزلت وی را در مواقف بسیار، بر دیگران آشکار کرد.
رابطه امام حسین(ع) با حضرت سکینه(س)
دلبستگی و مهر امام نسبت به سکینه در آخرین خداحافظی از خیمهها، قابل توجه و تأمل است. وقتی آن حضرت نزدیک خیمهها رسید، فرمود: «ای زینب! ای امکلثوم! ای سکینه! علیکن منی السلام» چون اهل بیت صدایش را شنیدند، برای وداع گرداگرد امام حلقه زدند. علاقه فراوان سکینه به پدر، عنان اختیار را از کفش ربود، دستهایش را بر سر فرود آورد و گفت: «پدرجان! آیا تن به مرگ دادهای که این گونه خداحافظی میکنی؟ ما، بعد از تو به چه کسی پناهنده شویم؟»، سخنان عاطفه برانگیز دختر، بر قلب پدر سنگین آمد و از بیتابی فرزندش گریست و فرمود: «ای نور دیدهام! چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یار و یاوری ندارد؟»
صحبتهای امام برای سکینه که بوی فراق و تنهایی میداد، او را از جمع حاضر جدا کرد و در حالی که آرامآرام میگریست، به گوشه خیمه رفت! شاید قصدش این بود که قلب پدر را بیش از این غصهدار نکند. امام حسین(ع) با مشاهده این وضع از اسب فرود آمد و سکینه را نزد خویش خواند و او را به سینه چسباند و اشکهایش را پاک نمود و فرمود: «ای سکینه! بدان که بعد از من گریه زیادی در پیش خواهی داشت؛ اما تا هنگامی که جان در بدن دارم، با این اشک جانگدازت، دلم را آتش نزن! آن زمان که کشته شدم، تو که بهترین زنان هستی، سزاوارترین فرد به گریستن بر منی!» لفظ جمع در این جا، بیانگر این است که سکینه جزو بانوانی است که دلیلی واضح بر بالابودن مقامشان وجود دارد، مانند حضرت فاطمه زهرا(ع) و زینب(س).
زمانی که دشمن، او و دیگر زنان را به قتلگاه برد تا از کنار کشتگان عبور دهد، او ناگهان بر پیکر خونین پدر افتاد و او را به آغوش گرفت و طوری گریست که دوست و دشمن گریان شدند. عمر بن سعد فرمان داد با زور و تهدید دختر امام حسین (ع) را از بدن پدر جدا کرده و همراه بقیه مصیبتدیدگان به اسارت برند. سکینه میگوید: «وقتی پیکر پدرم را در آغوش گرفتم، از حلقوم بریدهاش این ندا را شنیدم که میگفت: «شیعتی ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذکرونی او سمعتم بغریبٍ او شهیدٍ فاندبونی»؛ «شیعیان من! هر زمان که آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید و اگر سرگذشت غریب و شهیدی را شنیدید، بر من بگریید.»
زندگی اجتماعی حضرت سکینه(س) و برخوردش با هنرمندان
نقل شده است که ابن مطَیر خالدبن عبدالملک بن حارث بن حکم هنگامی که امارات مدینه داشت. در روز جمعه بالای منبر به امیرالمومنین (ع) دشنام میداد، این خبر به حضرت سکینه(ع) که بانویی شجاع بود رسید هر جمعه میآمد و در مقابل ابن مطیر میایستاد، هرگاه او حضرت امیر(ع) را دشنام میداد، حضرت سکینه با کنیزان خود او را لعن میکردند و چون ابن مطیر به آن مخدره دست نداشت فرمان می کرد به ملازمان خود که کنیزان آن مخدره را آسیب برسانند و آنها را کتک زنند.
سکینه بانویی شجاع و با هیبت و عظمت بود، کسی جرأت توهین به او را نداشت. آنگاه که با سخنان خود آبروی هشام را برد، وی قادر به پاسخگویی نبود. این حاکی از اقتدار و شهامت سکینه است. عبدالملک، معروف به غریض از مهشورترین مغنیان صدر اسلام و در ردیف، مَعبد و ابن مُحرز و ابن سُریج بود، او تربیت شده سکینه دختر امام حسین(ع) بود و هنر خود را نخستین بار در نوحهگری بر محمد خنفیه عم سکینه آشکار کرد. نقل شده که جمعی از بانوان مدینه در مجلس خود از شاعری و آداب دانی، خوش محضری و شیرین کلامی عُمربن ابی ربیعه سخن میگفتند و اشتیاق خود را به دیدن او ابراز میکردند. سکینه دختر امام حسین(ع) فرمود من ترتیب این دیدار را خواهم داد. پس رسولی نزد عمر به مکه فرستاد و شبی را تعیین کرد تا در صُوَرِین (مزرعه ای تردیک عقیق در حومه مدینه) بیاید.
عمر این دعوت را پذیرفت و در موعد مقرّر به اتفاق غریض و جمعی از خادمان در صُوَرِین حاضر شدند. وی در آن شب تا صبح در شبنشینی بانوان قریش شعر خواند و حدیث گفت و چون صبح شد عازم بازگشت شد و به میزبانان گفت: «به خدا سوگند سخت نیازمند زیارت قبر رسول الله و گزاردن نماز در مسجد او هستم.» سپس در مکه غریض را دید و گفت به یاد شب صُوَرِین شعری ساختهام، میخواهم آن را برای سکینه ببری، غریض امر او را اطاعت کرد و شعر او را به مدینه نزد سکینه بُرد، سپس شعررا برای سکینه انشاد کرد و آهنگ و آوازی برروی آن گذاشت. بعد از آن سکینه به دنبال بانوانی که در آن شب در صُوَرِین بودند فرستاد و همه را جمع کرد. غریض آن آواز را با ابیات ابن ربیعه اجراء کرد. سکینه هر دو را پسندید و گفت «ای نُباته برای هر بیت که خواند هزار درهم به او جایزه بده و آن کنیزک چهارهزار درهم تسلیم غریض نموده» سکینه فرمود: «اگر عمر ابیات بیشتری بسازد ما هم عطای افزونتری به او می دهیم.»
حضرت سکینه(س) دختر امام حسین(ع) ۵۶ سال پس از واقعه کربلا در شب پنجم ربیع الاول سال ۱۱۷ هجری در مدینه وفات کرد.
منابع:
جلد نخست منتهی الامال، حاج شیخ عباس قمی
جلد سوم ریاحین الشریعه، شیخ ذبیحاله محلاتی
بانوان عالمه و آثار آنها، معاونت پژوهشی مرکز حوزه علمیه خواهران
ایسنا
انتهای پیام/ن |