دهات خوش آب و هوای قلب تهران، ناگهان لاکچری شد

همچنان که هوا کمی خنک می‌شود و فصل باز شدن مدارس و دانشگاه‌ها می‌رسد، پرسه‌زنی در محله‌هایی که ردّی از دانشجوها در آن دیده می‌شود، لذت دیگری دارد!
دهات خوش آب و هوای قلب تهران، ناگهان لاکچری شد
1402/07/01 - 15:02
تاریخ و ساعت خبر:
174022
کد خبر:
به گزارش خبرگزاری زنان ایران - همچنان که هوا کمی خنک می‌شود و فصل باز شدن مدارس و دانشگاه‌ها می‌رسد، پرسه‌زنی در محله‌هایی که ردّی از دانشجوها در آن دیده می‌شود، لذت دیگری دارد! در این شماره از پرسه، راهی ده‌ونک شدیم تا از سومین روایت ونک بگوییم. در گذشته، «ونک» هم مانند خیلی از محله‌های امروز، آبادی باقدمت و کوچکی بود که در فاصله تهران و تجریش قرار داشت. روستایی با مردمان کشاورز و باغ‌دار که سابقه‌ای تنها کمی کمتر از هزارسال دارد و نامش را از درخت «وَن» یا زبان‌گنجشک وام گرفته است.










از دوران ناصرالدین‌شاه‌ قاجار بود که نام «مستوفی‌الممالک» یا میرزا یوسف آشتیانی، مالک اولیه‌ی بسیاری از محله‌های تهران همچون بهجت‌آباد، یوسف‌آباد و ...، هم‌نشین ونک شد و روی نقشه‌های قدیمی، نام «ونک مستوفی» در محدوده ده‌ونک کنونی نوشته شد. مستوفی‌الممالک، باغ‌ها، توتستان‌ها و زمین‌های بایر ونک رو به قصد آبادانی و حفر قنات تصرف کرد و با درگذشتش، مسئولیت آبادانی و البته مالکیت زمین‌ها تا دوران پهلوی، به پسرش میرزاحسن‌خان مستوفی‌الممالک رسید.
در دوران سلطنت رضا شاه یا به قولی در دوره‌ی پهلوی اول، توجه به این محدوده، متمرکز به سال‌های جنگ‌ جهانی دوم و حضور آلمان‌ها بود اما در دوران پهلوی دوم و دهه‌ی ۴۰ بود که تهران از شمال، غرب و شرق توسعه پیدا کرد، محدوده‌های تفریحی، مسکونی و اداری در بخش‌های مختلف شهر برنامه‌ریزی شد و در نهایت، ونکِ مستوفی به محله‌ای با بافت روستایی در درون شهر تهران تبدیل شد.









در حوالی میدان شیخ بهایی، میان همهمه اهالی همیشه در حال دویدنِ شهر قدم می‌زنیم و آهسته پایین می‌آییم تا به خیابان کولیوند و یا به قول نقشه‌های قدیمی، خیابان «پشت کارخانه شماره 5» برسیم. ده ونک قدم‌های دانشجوها را همیشه به خاطر دارد. پس بی‌مقدمه به سراغ دانشگاه امروز و کارخانه دیروز می‌رویم.










همین طور که خیابان پشت کارخانه را جلو می‌رویم نظرمان به دیوار بلند و تیره‌ای در سمت راست جلب می‌شود. پشت دیوارهای بلند دانشگاه الزهرا خاطرات یک کارخانه کلاه خود و ماسک سازی قدیمی، بر روی باغ مستوفی، جا خوش کرده؛ کارخانه‌ای که یادگار آلمان‌ها در سال‌های پُر التهاب جنگ جهانی دوم است. پشت این دیوارها داستان‌های زیادی برای گفتن و شنیدن است. از جمله قصه آرامگاه مرد آبادگر تهران، میرزا حسن مستوفی الممالک و واگن قدیمی قرمز رنگ در محوطه.









ردیف درختان توت باقی مانده از توتستان‌ها، مرز بین پیاده‌روی خیابان مجیدپور که در آن هستیم را جدا کرده. انگار در ترک دیوارها ، هزار خاطره از روزگار گذشته روستا خفته است. هر از گاهی آسمان بالای سرمان گسترده‌تر می‌شود و محله‌های دورتر را هم می‌توان دید؛ برای مثال برج های شهرک غرب از اینجا مشخص است و به راستی که محله‌های شهر همسایه‌های چشم در چشم یکدیگر هستند.









سر راهمان به میدان ده ونک، یک بی‌ام‌و 518 را می‌بینیم که سال‌هاست با ابهت کلاسیکش قسمتی از ده ونک را برای روزهای بازنشستگی‌اش انتخاب کرده، یک رنوی رها شده و تعدادی ماشین پیر دیگر که در حوالی تعمیرگاه‌های این محله دور هم جمع شده‌اند. کمی دورتر پشت دیوار زورخانه ونک و نرده‌های سبزرنگ کنارش سنگ مزارهای شکسته‌ای از توقف گاه ابدی آدم‌ها به چشم می‌خورد. این جای داستان، شهر، تکه‌ای از خودش را با مفهوم توقف و مرگ گره می‌زند؛ مفهوم مهم آسودگی بعد از پایان و اهمیت بیهوده ندویدن!










اصلا کجای شهر می‌توان یک در سالخورده با جزئیات شیرین گذشته را در قاب آجری یک دیوار کاهگلی، زیر سقف آبی آسمان و سایه درخت‌های کهنه پیدا کرد؟ به ویژه اگر یک دوچرخه قدیمی که انگار از دهه سی به جا مانده به دیوار تکیه داده باشد؟ ده ونک محله‌ای برای دیدن تک و توک معجزه‌های تخریب نشده شهر و محله‌ای پر از شگفتی‌ست.











حالا با یک فالوده از قنادی قدیمی در چند قدمی زورخانه خنکی ذاتی پرسه در ده ونک را بیشتر می‌کنیم و به سراغ میدان و راسته اصلی برمی‌گردیم... اینجا پر از مغازه های کوچک قدیمی است. جایی که فارغ از بوتیک‌های رنگارنگ و پاساژهای پر سر و صدا، کاسبی به شکل قدیمی‌اش همچنان ادامه دارد. کاسبی پشت دخل‌های قدیمی، زیر سایه‌سار یک درخت تنومند و لمس گرمای آجرهای زیر آفتاب مانده و دیدن گذر آرام زندگی از پشت ویترین! دیگر باید به سراغ باغ معروف برویم.









هرچند ورود به دانشگاهی که بر روی باغ مستوفی ساخته شده برای ما ممکن نبود. اما اینجا و در قلب ده ونک، درِ یکی از باغ‌های قدیمی مستوفی‌الممالک به روی ما باز است. باغ ایرانی جایی که در بهار به لاله‌های رنگارنگش شهره است و حالا در مسیر پرسه ما جایی برای استراحت، تنفس و بوییدن عطر خوش درخت‌هایی است که از دوران قاجار به جا مانده‌اند و حالا ما پرسه‌زن‌ها میان دمی آسایش با خودمان فکر می‌کنیم که کاش می‌توانستیم در همه باغ‌های شهر به جای برج لاله بکاریم.









تا این بخش از مسیر به کوچه‌های آشتی‌کنان ده ونک سرک کشیدیم و دیوارهای کاهگلی وسط یک شهر شلوغ را لمس کردیم، غرق زیبایی‌های این محله شدیم و در آرزوی چشیدن انگور روی دیوارها مسیر را گز کردیم انگار خوشه‌های انگور این محله به دقت ترکیب‌بندی شدند تا شیرینی این بخش از شهر را دو چندان کنند. با فکر روایت‌های پنهان در لایه‌های این محله به مسیر ادامه می‌دهیم.









وقتی پای کمِ کم 800 سال قدمت در میان باشد، دل کندن از محله هم سخت‌تر می‌شود. شادی و غم لایه‌های عمیق و تو در تویی در این محله دارند. سایه سار درخت 800 ساله امامزاده، بوی نم دیوارهای گرمابه قاجاری در تلفیق با نگاه آخرین کارگری که درب کارخانه را بست و بیرون رفت و شیطنت چشم‌های دانشجوهای جوان قلب هر پرسه زنی را محکم به ده ونک گره می‌زند.
به ما بگویید، شما چه خاطره‌ای از ده‌ونک، دانشگاه الزهرا و درخت‌های کهنسال منطقه دارید؟
برترین ها
انتهای پیام/م

بازگشت به ابتدای صفحه بازگشت به ابتدای صفحه
برچسب ها:
آلمان، جنگ، دانشگاه الزهرا، زمین، شهر تهران ،
ارسال نظر
مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرتان لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
1- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
2- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
3- نظرات بعد از بررسی و کنترل عدم مغایرت با موارد ذکر شده تایید و منتشر خواهد شد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
طبیعت و گردشگری
V
آرشیو