گزارش؛

طلسم فریب؛ روایت جادوی سیاه در سایه‌های شهر

رمالان و دعانویسان، این ساحران معاصر، در بزنگاه‌های ناتوانی و اضطراب، همچون اشباحی از تاریکی سر برمی‌آورند و دستان لرزانِ زنان را در حصار کلمات خویش می‌فشارند.
طلسم فریب؛ روایت جادوی سیاه در سایه‌های شهر
1403/11/15 - 16:50
تاریخ و ساعت خبر:
213468
کد خبر:
به گزارش خبرگزاری زنان ایران - کردستان : در دلِ کوچه‌های باریک و پرپیچ‌وخم شهر، آنجا که شب‌ها نجواهای پنهان در باد می‌پیچد و نگاه‌های مرموز پشت پرده‌های نیمه‌باز کمین کرده‌اند، چهره‌هایی پنهان در سایه، مشغول سوداگری با سرنوشت‌اند، آنان که خود را دانای اسرار می‌خوانند، کلماتی را بر کاغذی کهنه می‌نگارند، مرکب را با نَفَسی سنگین از اوراد و طلسم‌ها درهم می‌آمیزند و وعده‌ی معجزه می‌دهند.
رمالان و دعانویسان، این ساحران معاصر، در بزنگاه‌های ناتوانی و اضطراب، همچون اشباحی از تاریکی سر برمی‌آورند و دستان لرزانِ زنان را در حصار کلمات خویش می‌فشارند.
زنان، اغلب سرگشته از زخم‌های خاموشِ زندگی، میان وعده‌های عشقِ بازگشته، بختِ گشوده و گره‌های کورِ گشایش، در دامِ سرنوشت‌هایی می‌افتند که نه از جنس تقدیر، که زاییده‌ی فریب است.
اینان از ترس و امید تغذیه می‌کنند، از اشک‌هایی که در خلوتِ شب جاری می‌شود، از رؤیاهایی که با جوهرِ سیاهِ فریب بر کاغذ نقش می‌بندد. در این شهر، رازهای سر به مهر در قهوه‌های تلخ، در برگ‌های خشکِ دعایی که لای مهره‌های کهنه پیچیده شده، و در زمزمه‌های آرامی که زیر لب تکرار می‌شود، جاری است. اما حقیقت؟ حقیقت در پسِ پرده‌های دود و خرافه گم شده است...
این تنها آغاز ماجراست
زنان شهر، با دل‌هایی شکسته و چشمانی که سایه‌ اضطراب در آن‌ها رخنه کرده، به امید چاره‌ای برای دردهای ناگفته‌شان، به سراغ کسانی می‌روند که وعده‌ی معجزه می‌دهند.
در اتاق‌های تنگ و تاریکی که بوی کندر و اسپند در آن‌ها پیچیده، رمالانی نشسته‌اند که با چهره‌هایی مرموز و کلماتی موزون، سرنوشت را بازنویسی می‌کنند.
آن‌ها دفترهایی کهنه دارند، پر از اورادی که مدعی‌اند از دلِ کهن‌ترین کتاب‌های جادو آمده است. گره‌ها را با دست‌هایی که به تجربه‌ی سال‌ها باز کردنِ بخت و بستنِ عشق خو گرفته، به‌ظاهر می‌گشایند. مهره‌های فیروزه و عقیق را در کف دستان مشتریانشان می‌گذارند و با لحنی که آمیخته به راز است، می‌گویند: «این سنگ، چشم بد را دور می‌کند. این دعا، زبان دشمن را می‌بندد. این طلسم، مرد سرکش را رام می‌کند.»
و زنان، در برزخ میان باور و تردید، آخرین اندوخته‌هایشان را در کف دست رمال می‌ریزند، به این امید که مگر سرنوشت با کلماتی بر کاغذی نخ‌نما شده تغییر کند.
اما حقیقت آن است که این کوچه‌های تاریک، قربانیان زیادی به خود دیده‌اند، قصه‌هایی از زنانی که در مسیر بازگشت، با دلی سنگین‌تر از هنگام آمدن، به خانه برگشته‌اند.
از اشک‌هایی که با جوهر دعا درهم آمیخته، و عشق‌هایی که هرگز بازنگشته است. از فریب‌هایی که تنها زخم‌های تازه‌ای بر زخم‌های کهنه افزوده است.
شب، همچنان بر این شهر سایه افکنده است، و در دل این تاریکی، رمالان همچنان بر دفترهایشان می‌دمند، شمع‌ها را روشن می‌کنند و در گوش مشتریانشان زمزمه می‌کنند: «به کسی نگو... سِرّی‌ست».
نتایج تحقیقات روانشناسی نشان می دهد که یکی دیگر از دلایل مهم مراجعات زنان به رمال ها طرز تفکر غلطی است که در بین عده ای از زنان رواج دارد، حکایت دعوای کهنه عروس و مادر شوهر... همین دعواهای خانوادگی وعجز برای حل منطقی آن ها، پای زنان زیادی را به اینجور جاها باز می کند.
در واقع این افراد توانایی مدیریت بحران های زندگی را ندارند و مهارت های حل مشکلات و رویارویی منطقی با آن ها را نیاموخته اند. آن ها طعمه خوبی برای رمالان هستند.
انتهای خبر/

بازگشت به ابتدای صفحه بازگشت به ابتدای صفحه
برچسب ها:
سحرو جادو، رمال و فالگیر، آسیب های اجتماعی ،
ارسال نظر
مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرتان لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
1- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
2- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
3- نظرات بعد از بررسی و کنترل عدم مغایرت با موارد ذکر شده تایید و منتشر خواهد شد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
گزارش
V
آرشیو