پای درد و دل های بانوی جهادگر شهرستان قرچک::

روایت بانوی جهادگری که رسالت فداکاریش را به حد کمال رسانده است

بانوی جهادگر شهرستان قرچک چند سالی است که علاوه بر پرستاری از همسر جانبازش، با راه اندازی یک گروه جهادی به نام همسر شهیدش "محمد گرجی" و تاسیس خیریه ای، رسالت فداکاری خود را به حد کمال رسانده است.
روایت بانوی جهادگری که رسالت فداکاریش را به حد کمال رسانده است
1402/12/09 - 09:36
تاریخ و ساعت خبر:
190601
کد خبر:
به گزارش خبرگزاری زنان ایران - از استان تهران: خبرنگار خبرگزاری زنان ایران در گفت و گویی پای حرف های دل بانوی جهادگر و پیشکسوت بسیجی شهرستان قرچک شهناز عبدلی، همسر شهید محمد گرجی نشست:
تازه عروس بود که بعد از ۶ ماه همسرش در جبهه های حق علیه باطل به شهادت رسید.
او به وصیت همسر شهیدش بعد از مدتی با همرزم ایشان، یک جانباز اعصاب و روان دفاع مقدس ازدواج کرد و این گونه قدم در مسیر ایثار گذاشت...
بانو شهناز عبدلی متولد شهر همدان دارای دو فرزند، چند سالی است علاوه بر پرستاری از همسر جانبازش که آن خود به تنهایی زحمت عدیده ای دارد، با راه اندازی یک گروه جهادی به نام همسر شهیدش "محمد گرجی" و تاسیس خیریه ای، رسالت فداکاری خود را به حد کمال رسانده است.
این بانو در موسسه خیریه خود با ارائه خدمات فرهنگی و اجتماعی مانند ارائه مشاوره، اهدای جهیزیه، سیسمونی ، البسه ،غذای گرم ، تامین هزینه بیماران و ده ها کار خیر دیگر، هم چنان محکم و استوار به جهاد خود ادامه می دهد.
خودتان را معرفی کنید، اصالتا اهل کجاهستید؟
بنده اصالتا ترک همدان هستم متاهل و دارای ۲ فرزند، دخترو پسر می باشم که بعداز همسرشهیدم بعدازمدت یکسال با جانباز فردین سیاه منصوری ازدواج دائم کردم.
کمی از کودکی تان و حال و هوای آن زمان برای ما توضیح دهید؟
خاطرات کودکی بنده از آن زمان شروع شد که شاه رفت و امام خمینی"ره" آمد و بعد عراق حمله هوایی را شروع کرد و به خاطر دارم روزی ،همه مردم سراسیمه به سمت پناهگاه ها می رفتند و یک روز من در خیابان از ترس و وحشت بمباران به کنار دیوار پناه بردم و نشستم دست هایم را روی سرم گذاشتم و فریاد میکشیدم چون سن بسیار کمی داشتم میترسیدم و همه مردم شهربه سمت پناهگاه ها پنهان میشدند لحظه ای منتظر ماندم تا سروصدای بمباران آرام بگیرد وقتی صدا که کاملا قطع شد آرام آرام به سمت خانه دویدم.
از قبولی دانشگاه وتحصیلات صحبت کنید.
در آن زمان بنده متاسفانه به دلیل شرایط مالی خانواده ام نتوانستم ادامه تحصیل دهم وتا کلاس چهارم ادامه تحصیل دادم و بعداز شهادت همسرم در شهرستان ورامین مدرسه شاهد شبانه درسم را خواندم تا مدرک سیکل را دریافت کردم و بعد ها نیز موفق به گرفتن دیپلم شدم.
ماجرای ازدواجتان را برای ما توضیح دهید.
روزی شهید محمد گرجی همسر اینجانب در مسیر مدرسه بنده را دید و فورا به خانواده اش اطلاع داد که من میخواهم با این دختر خانم ازدواج کنم و خانواده بنده کاملا مخالف ازدواج من بودند چون سن بنده کم بود و پدرم به خانواده شهید گرجی گفتند که دخترم سن بسیار کمی دارد و نمی توانیم قبول کنیم خلاصه بعد از ۲ سال دو طرف راضی به ازدواج من و همسرم شدند و بعد از خواستگاری مراسم های اولیه بین ما صیغه محرمیت خوانده شد و بعد خانواده ها بدلیل کم بودن سن بنده، از دادسرای قرچک اجازه عقد گرفتند و ما به عقد هم در آمدیم و عروسی ما برگزار شد ولی بعد از ۶ ماه خبر غم انگیز و تلخ شهادت همسرم، رسید.
در حال حاضر به چه کاری مشغول هستید؟
فعالیت بنده که حدود 7سال است مجوز موسسه خیریه دریافت نموده و یک گروه جهادی دارم که در زمینه کمک های مالی, جهیزیه, ارزاق, سیسمونی و خدمات پزشکی رایگان فعالیت داریم.
به نظرشما زنان در جامعه ایران جای رشد و تعالی دارند؟
بله به دستور رهبر عزیزمان، زن در جامعه با رعایت شئونات هر مسئولیتی می تواند داشته باشد، در هرکاری می تواند فعالیت داشته باشد، مثلا معلم باشد و در کار خیر شرکت کند و کارآفرینی کارکند.
موفقیت هایتان را نام ببرید و تاکنون چقدر کسب افتخار داشته اید؟
حدود ۳۰ سال است که در مسجد ها,حوزه ها,پایگاه های بسیج,صندوق های خیریه فعالیت دارم, در خدمت رسانی به زلزله زدگان بم همکاری داشتم, دوره آموزش اسلحه را گذرانده ام و در حال حاضر مدیر بسیج سازندگی پایگاه الزهرا حوزه حضرت صدیقه کبری قرچک و مسئول گروه جهادی شهید گرجی هستم و موسسه خیریه راه سبز را نیز تاسیس نموده ام. تقدیرنامه های بسیاری از طرف فرمانداری,سپاه,شهرداری,تعاونی شهر ورامین,بنیادشهید و... دریافت نموده ام.
یک خاطره تلخ و یک خاطره ی شیرین از طول زندگی و کارتان را بگویید؟
خاطره تلخ زندگی بنده این بود که تازه عروس بودم که بعد از ۶ ماه زندگی همسرم را از دست دادم و خداروشکر میکنم و با افتخار میگویم همسر شهیدهستم, روحش شاد؛
خاطره شیرین زندگی بنده این بود که به یاد دارم آخرین بار که همسرم از جبهه آمد به پارک خزانه تهران رفتیم و روز بسیار خوبی در کناریکدیگر داشتیم و همسرم من را به غذاخوری برد و با هم ناهار خوردیم و همسرم بعد از ناهار به بنده گفت که برویم یک عکس دو نفره و یک عکس برای شهادتم بندازیم که یادگاری بماند و فردای آن روز به جبهه رفت و بعد از یک ماه خبر شهادت ایشان به گوش ما رسید و هرگز برنگشت...
درباره نحوه ی شهادت همسرتان توضیح دهید, اینکه چگونه به شما اطلاع داده شد و الان در نبودنشان چگونه سختی ها را می گذرانید؟
مدتی بود که از همسر شهیدم خبری نبود و هر چه انتظار کشیدم که ایشان نامه ای برای بنده ارسال کند ولی باز از ایشان خبری نشد, دلشوره شدید داشتم و نگران بودم چون در آن زمان شهیدان زیادی می آوردند و بنده منتظر خبرشهادت همسرم بودم چون قبل از اینکه به شهادت برسد به من گفت: «من دیگر برنمی گردم»
گفتم: «چرا این حرفهای تلخ را به زبان می آوری؟» در جواب سوال من گفت: «خون من از همسنگرانم رنگین تر نیست و من هم به شهادت می رسم»
و شبی خواب دیدم شهید را از درب منزل خانه به بیرون می آوردند با کفنی سفید نورانی و فردای آن روز خیلی برایم دلگیر بود ناگهان نگاهم به کوچه افتاد هوا خیلی برایم تاریک بود.
همه جا خیلی شلوغ بود، جلوتر رفته و دیدم، تمام بچه های بسیجی محل جلوی درب منزل ایستادند و می خواهند به من خبری بدهند (شهادت همسرم را )
وقتی چشمانم به بچه های بسیج افتاد فورا متوجه شهادت همسرم شدم و بعد از دو روز انتظار اشک و ناراحتی شهید را به حوزه قرچک منتقل کردند، همراه خانواده شهید رفتیم شهید را در روز ماه مبارک رمضان تاریخ ۳۱ تحویل گرفتیم و به خاک سپردیم و بنده حدود ۷ روز به کما رفتم و بعد چشمانم را باز کردم و دیدم همه چیز برایم تمام شده است.
روز هفتم شهید محمد گرجی هم تمام شده بود و هیچ وقت خاطرات شهید محمد گرجی از ذهنم خارج نمیشود و این خیریه را به نیت شهید محمد گرجی تاسیس کردم که یاد و خاطره ایشان در ذهنم باقی بماند. و او برای من همیشه زنده است.
با توجه به اینکه من فرزندی از شهید محمد گرجی نداشتم و ایشان هم همیشه در صحبت هایش می گفت: «اگر من شهید شدم با جانباز ازدواج کن» من هم نیت کردم و بعد از شهادت همسرم با یک جانباز اعصاب و روان که همرزم شهید محمد گرجی بود ازدواج کردم و از ایشان دو فرزند یک دختر و یک پسر دارم.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
انتهای پیام / *

بازگشت به ابتدای صفحه بازگشت به ابتدای صفحه
برچسب ها:
بانوی جهادگر و بسیجی شهرستان قرچک، شهناز عبدلی، مصاحبه، گروه جهادی گرجی، موسسه خیریه راه سبز
ارسال نظر
مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرتان لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
1- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
2- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
3- نظرات بعد از بررسی و کنترل عدم مغایرت با موارد ذکر شده تایید و منتشر خواهد شد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
V
آرشیو