روایت پرستار بیمارستان صحرایی از ایثار و مقاومت رزمنده های ایرانی

جانفشانی جوانان در دوران مقدس مثال زدنی بود/ روایت فرهنگ مقاومت در جامعه مغفول مانده است

اکرم ناظم راثی پرستار بیمارستان های صحرایی هشت سال دفاع مقدس است که روایت های شنیدنی از فرهنگ عاشورایی با مؤلفه های ایثار و مقاومت دارد. وی که خود گنجینه ای از خا طرات مقاومت است می گوید: جانفشانی جوانان در دوران دفاع مقدس توصیف شدنی نیست.
جانفشانی جوانان در دوران مقدس مثال زدنی بود/ روایت فرهنگ مقاومت در جامعه مغفول مانده است
1401/11/18 - 12:30
تاریخ و ساعت خبر:
145036
کد خبر:
به گزارش خبرگزاری زنان ایران - اکرم ناظم راثی پرستاری که در دوران 8 سال دفاع مقدس در بیمارستان صحرایی به عنوان پرستار خدمت کرد و سرانجام خود نیز جانباز شد، به مناسب روز پرستار با وی گفتگویی صمیمی انجام دادیم.
اکرم ناظم راثی در گفتگو با خبرنگار "طنین یاس" گفت: در سال 1363 به عنوان پرستار در جبهه جنوب و بیشتر در درمانگاه های صحرایی علی اصغر، الزهرا(س) و حضرت رقیه(س) و بیمارستان اهواز مشغول بودم.
وی ادامه داد: . من در بخش نبوده و بیشتر در درمانگاه های صحرایی بودم، هر حمله ای که می شد، سعی می کردم بشتر با رزمنده ها باشم، در بیمارستان هم بودم اما بیشتر دوست داشتم در جایی باشم که پرستار نبود و پزشک کم بود، تا آنجایی که می توانستم مجروحان را پانسمان می کردم و تزریقات انجام می دادم.
این پرستار افزود: در دوران جنگ خاطرات زیادی دارم هیچ گاه فراموش نمی کنم که برادران چهارده ساله ای که مجروح می شدند و پایشان گاهی قطع می شد و وقتی می آمدم که به آن ها رسیدگی کنم، می گفتند اول به بقیه رزمنده ها برسید، از خود گذشتگی جوانانمان را فراموش نمی کنم، هدف ها یکی بود.
ناظم راثی تصریح کرد: نمی توان آن زمان را تصیف کرد، جوان هایی بودندکه به همدیگر خون می دادند، به فکر هم بودند در حالی که خودشان مجروح بودند، اگر مقدار کمی آب داشتند به رزمنده ای که در حال تشنگی بود، می دادند و می گفتند او بخورد، من هنوز تشنه نیستم.
وی گفت: در جاهایی مهمات نبود و بچه ها با دست خالی از میهن شان دفاع می کردند تا آخرین قطره خونشان را هدیه می کردند، صحنه های بسیار جالبی بود که قابل توصیف نیست، عاشقانه جلو می رفتند، می دانستند که می خواهند شهید شوند.
این پرستار ادامه داد: شب های حمله همه وصیت نامه را می نوشتد، دعای فرج می خواندند صدایشان در بیابان می پیچید، با عشق پیش می رفتند، خیانت های بعثی ها بسیار بود، دورتا دور منطقه با بشکه های قیر مین گذاری شده بود و بچه ها برای خنثی کردن آن ها رفته بودند ، وقتی به آنجا رسیدند عراقی ها آنجا را بمباران کرده و بچه ها در قیر سوختند و شهید گمنام شدند، بچه ها با عشق شهید شدند.
ناظم راثی افزود: خانمی در بیمارستان اهواز بود، چند روزی به او سر زدم و می دیدم، لباس هایی که برایشان می آمد کنار می گذاشتند، من به او گفتم که چرا این لباس ها را کنار می گذاری؟ اشک ملایمی از چشمانش می ریخت، 12 نفر از خانواده اش شهید شده بود، او هم یک مادر بود. بسیاری از بچه های ما را تحویل مجاهدین دادند که حتی جنازه های آن ها را هم ندیدیم، چطور باید این ها را توصیف کرد، اصلاً قابل توصیف نیست، این ها گوشه های کوچکی از آن است.
این پرستار گفت: خواهرزاده من که 18ساله بود، در عملیات والفجر 8 حضور داشت که در بغل خودم شهید شد.
وی افزود: می توانیم فرهنگ دفاع مقدس را با نشریات، اینترنت و صدا سیما به آیندگان منتقل کنیم. البته در زمانی هستیم که بچه ها توجهی به مطالعه ندارند و با اینترنت می توان این کار را کرد، زیرا بیشتر در این فضاها هستند.
ناظم راثی ادامه داد: متأسفانه شرقی ها و غربی ها به صورت مجازی چیزهایی مثل جدا بودن از ایران و قوانینی که اسلام برای ما نگذاشته است را یاد می دهند و نوع دیگری آن را نشان می دهند، ما هم می توانیم این کار را انجام دهیم.
این پرستار تاکید کرد: در حال حاضر جوانان به راحتی هر موضوع و مطلبی را نمی پذیرند، چند روز پیش با فردی بحث می کردم که قلبم به درد آمد، او به من گفت که اگر شما به جبهه نمی رفتید بهتر از این ها بود، این فرد جوان هم نبود 73 سال داشت، او همه چیز را به چشم دیده، انقلاب و جنگ را دیده است، با این وجود من به او نتوانستم بفهمانم، در آخر به من گفت تو متوجه نمی شوی.
وی ادامه داد: فشارهای زندگی برای مردم باعث شد که این همه مشکلات به وجود بیاید، فرهنگ زمان جنگ با الآن خیلی فرق داشت، در آن زمان هرکسی هرچه داشت، کمک می کرد، حتی کسانی بودند که آب میوه به مساجد می آوردند، در بطری ها پر می کردند و به جبهه ها می فرستادند، با دل و جان و عاشقانه کمک می کردند.
ناظم راثی بیان کرد: ندار و دارا همه یکی می شدند و برای جبهه چیزهایی می آوردند، فرهنگ آن زمان با حالا فرق داشت همه یک هدف داشتند و امام را دوست داشتند و برای برافراشتن پرچم حق تلاش می کردند.
این پرستار گفت: من ارادت خاصی به امام خمینی(ره) داشتم، او اخلاق های خاصی داشت یعنی من به تنهایی جانم را برای فرمایشات ایشان هدیه می کردم، چون انقلاب هم به فرمایش ایشان بود، من کسی بودم که مجروحان را از خیابان به بیمارستان می بردم، سر همین موضوع هم یک ماه به بازداشت رفتم، به من می گفتند که تو اجازه انجام این کار را ندارید، بیمارستان ما نظامی بود، اما من با آن ها می جنگیدم، چون امام را دوست داشتم.
وی ادامه داد: زمان حضرت امام خمینی(ره) جلوی بسیاری از کارها گرفته شده بود، رهبرمان را هم دوست دارم اما آن زمان جوان بودم و روی پایم می ایستادم و دفاع می کردم در نماز جمعه فعالیت داشتم، در بیمارستان تا جایی که می توانستم فعالیت داشتم، هرجا که می شد کمک می کردم، در سال 1369 که بازنشست شدم، ادامه تحصیل دادم در جلسات هم بودم حتی در کنگره سراسری سرداران جنوب در اهواز به عنوان خانم رزمنده شرکت کردم، سالم بودم، دو سه سال است که از ناحیه پا ضعیف هستم با آژانس رفت و آمد می کنم وگرنه دوست دارم فعالیت کنم.
وی در پایان گفت: جوانان ما تغییر کرده اند من از کسانی که در بسیج و سپاه هستند، خواهش می کنم گول نخورند، حرف های دشمنانمان را گوش نکنند، امام مان را تنها نگذارند، پیرو اسلام باشند، همه ما زحمت کشیدیم تا انقلاب شکل گرفت، بنابراین ایستادگی کنند که رمز پیروزی همین است. من به نیت شهید شدن رفته بودم و جانباز شدم، خدا را شکر می کنم که توانستم برای وطنم کاری مثبت انجام دهم.
الهه ملاحسینی
انتهای پیام/*

بازگشت به ابتدای صفحه بازگشت به ابتدای صفحه
برچسب ها:
زنان و دفاع مقدس، پرستاران دفاع مقدس، روایت فرهنگ مقاومت، زنان و انقلاب اسلامی
ارسال نظر
مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرتان لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
1- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
2- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
3- نظرات بعد از بررسی و کنترل عدم مغایرت با موارد ذکر شده تایید و منتشر خواهد شد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
گفتگو
V
آرشیو