مقاله/ بخش نخست

نظریه برابری زن و مرد در فمنیسم لیبرال و معرفی الگوی سوم زن/ عوامل شکل گیری فمنیسم

یکی دیگر از عواملی که در شکل گیری این جریان اجتماعی - فمنیسم- نقش به سزایی داشته، تفسیرهای نادرست خلقت انسان اولیه در الهیات مسیحی است. مفاهیمی، همچون گناه ذاتی یا گناه اولیه، حلول و تجسد، تثلیث، فدیه، کلیسا و مانند آن، مفاهیمی خاص مسیحیت است که موجب تمایز الهیات مسیحی از سایر ادیان توحیدی میشود.
نظریه برابری زن و مرد در فمنیسم لیبرال و معرفی الگوی سوم زن/ عوامل شکل گیری فمنیسم
1402/03/03 - 10:26
تاریخ و ساعت خبر:
148587
کد خبر:
به گزارش خبرگزاری زنان ایران - آذر کریمی: تجربه نشان داده هیچ جریان اجتماعی بدون شناخت بن مایه های نظری و فلسفی آن به درستی قابل شناخت نیست. فمنیسم به عنوان یک جریان اجتماعی در دوران مدرن متأثر از نظریات هستی شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی خاص است. در این نوشتار سعی می کنم بعد از بررسی اجمالی ریشه های فمنیسم، با تأکید بر مبانی انسان شناسی فمنیسم، نقدی بر نظریه برابری فمنیسم لیبرال با نظر به دیدگاه قرآن و روایات در باب برابری زن و مرد ارائه دهم. نشان می دهم از آنجا که مقدمات و منابع انسان شناسی فمنیستها مخدوش و متزلزل است، نتایجی هم که از این منابع و مقدمات گرفته شده به همان اندازه مخدوش و بی اعتبار است؛ به همین جهت در پایان، الگوی سومی برای زنانگی ارائه می شود که با استفاده از مبانی و مقدمات درست، می تواند هم سلامت بنیان خانواده و هم حضور اجتماعی مفید و موثر زنان را تضمین کند.
مقدمه:
فمنیسم به عنوان یک نظریه انتقادی در بستر مفاهیم عصر روشنگری ریشه دوانده و در فضای انتقادی قرن بیستم رشد می کند و برای رهایی زنان به عنوان گروه های ستمدیده و به حاشیه رانده شده در طول تاریخ و سرکوب شده در جامعه، تلاش می کند. فمنیستها معتقدند رابطه ی مستقیمی میان جایگاه زنان در نظریات علمی و جایگاه فلسفه آنان در عرصه اجتماع وجود دارد؛ چنانکه ایریگاری، فمنیست موج سوم معتقد است که آنچه زنان را از سیاست محروم می کند، یک چیز واحد و همسان است و میان وضعیت زنان در اندیشه غربی و وضعیت زنان در جامعه غربی رابطه وجود دارد . با همین نگاه است که لورین کد یگانه راه رهایی زنان از سلطه مردان را در دستیابی آنان به مواضع معتبر علمی می داند. از این رو می توان ادعا کرد که آنچه برای فمنیستها ارزشمند است، نه یافتن حقیقت بلکه دستیابی به نظریه ای است که جایگاه زنان را نسبت به مردان ارتقا دهد. بسیاری از فمنیستها معتقدند نظریات مطرح در علم و معرفت شناسی فمنیستی در پی یافتن حقیقت و صدق نیست، بلکه ملاک اصلی این نظریه پردازی ها مقید بودن سیاسی و یا به عبارت دیگر، پشتوانه ای نظری است که برای مبارزات فمنیستی به دست می دهد. )حمیرا مشیرزاده، از جنبش تا نظریه اجتماعی؛ تاریخ دو قرن فمنیسم، 1385 ، 459)
فمنیستها یکی از دلایل نادیده گرفتن زنان در همه مراحل زندگی انسانی و در نتیجه ظلم به زنان را در نظریات علمی، فلسفی و دیدگاههای جامعه شناسان می دانند. آنها معتقدند رفتار ظالمانه به زنان در طول تاریخ علاوه بر اسطوره های یونانی که سراسر از نقش ضعیف، شرارت بار و جزئی زنان دم می زند، در مبانی نظری دانشمندان و زن در اسطوره های یونانی هر چند عامل لذت جویی، زیبایی طلبی، باروری و تشکیل خانواده معرفی می شد، اما این موجود ظاهرا زیبا و دلفریب دارای باطنی شرور و تباه کننده بود که عامل و محرک شرارت، گناه، غفلت، بدبختی، غم و فتنه برای مردان نیز تلقی می شد و از این روست که عصر طلایی مردسالاری عصری بود که در آن هیچ زنی روی زمین وجود نداشت.)صانع پور، مریم(1393
همچنین آنها معتقدند تفسیرهای دو گانه ،»اسطوره های یونان باستان و تاثیر آن در عصر روشنگری اروپا انگاری فیلسوفانی چون دکارت باعث شد در این موقعیت دوگانه، همواره مصداق موقعیت برتر مردان و مصداق موقعیت فروتر و سایه وار از آن زنان باشد. دلیل اینکه فیلسوفان فمنیست در بازخوانی تاریخ دوره جدید فلسفه غرب، دکارت را مسئول مغفول و مهجور ماندن جنس لطیف زن معرفی می کنند، مابعدالطبیعه ی دوگانه انگار اوست. به نظر فمنیستها دوگانه انگاری دکارت بین نفس و بدن منجر به دوگانه انگاری های دیگری در تفکر بعد از او شده است. از جمله دوگانه انگاری های حاصل از سنت دکارتی می توان به دوگانه انگاری بین فرهنگ و طبیعت، مرد و زن، عقل و عاطفه و مانند آن اشاره کرد. به نظر آنها مابعدالطبیعه دوگانه انگار دکارت عالم طبیعی را تبدیل به شیء کرد تا بشر بتواند آن را مهار کند و بر آن حاکم شودو این دوگانه انگاری طبیعت منجر به فروتر انگاری زنان، کارگران و انسان های غیر متمدن شد.
از سوی دیگر از نظر این فیلسوفان فمنیست، اسپینوزا نظریه نفسی ارائه کرده است که در مقابل نظریه دوگانه انگارانه دکارت قرار دارد. آنها بر آنند که نظریه نفس اسپینوزا می تواند در حل بعضی معضلات حاصل از سنت دکارتی کمک کند. )بختیاری، فاطمه، تفسیر فمنیستی نظریه نفس اسپینوزا،1392 )
یکی دیگر از عواملی که در شکل گیری این جریان اجتماعی نقش به سزایی داشته، تفسیرهای نادرست خلقت انسان اولیه در الهیات مسیحی است. مفاهیمی، همچون گناه ذاتی یا گناه اولیه، حلول و تجسد، تثلیث، فدیه، کلیسا و مانند آن، مفاهیمی خاص مسیحیت است که موجب تمایز الهیات مسیحی از سایر ادیان توحیدی میشود.
بر اساس آموزه های الهیات مسیحی، انسان در گناه، زاده میشود زیرا نخستین پدر و مادر او گناهی کردند که اثر آن در سرشت ابنای بشر باقی میماند و تا ابد هر فرزند آدمی، در این گناه، زاده میشود؛ گناهی که موجب رانده معرفی میکنند .)ر.ک: کتاب مقدس، سفر پیدایش، » زن « شدن آدم و حوا از بهشت شد، و عامل آن گناه را هم باب سوم، آیه (6 البته سابقه این نوع نگاه به خطای آدم و حوا، به فرهنگ یهودی باز می گردد و در این موضوع، مسیحیت و یهودیت، یکسان میاندیشند، هر چند راه رهایی از این گناه ذاتی در هر یک از دو دین، متفاوت است. ، الهیات مسیحی » مار «را موجودی شرور معرفی میکند که منشاء شرارت » زن « نماد شیطان در کتاب مقدس است و با همکاری آن دو و تسلیم شدن زن نسبت به اغواگری شیطان، مصیبت بر آدم)مرد( باریدن گرفت. در این فرهنگ زن، موجودی درجه دو است که به تبع مرد، برای مرد و از دنده چپ او پدید آمد.
انسان شناسی فمنیستی از آنجا که جنبش فمنیستی در قالب انتقادی و واکنشی به شرایط محیطی و اجتماعی زنان شکل گرفت، مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی آنان نیز با رویکردی انتقادی نزدیکی و همگونی زیادی دارد؛ زیرا از نظر ایشان اراده انسان می تواند بر شرایط غلبه کرده و آن را به نفع خود تغییر دهد. علیرغم ناخشنودی فیلسوفان فمنیست اعلام کرد عقل در همه آدمیان » رساله گفتار در روش « از نتایج مابعدالطبیعه دوگانه انگار دکارت، دکارت در ابتدای برابر است. این جمله بیانگر آن است که ظاهرا فمنیستها تحت تاثیر نارضایتی های اجتماعی در غرب از اوضاع زنان، در تحلیل و تفسیر نظر برخی اندیشمندان شتابزده عمل کرده اند و این شتابزدگی باعث شده آنها از این هویت عقلانی انسان که حاکی از جنسیتی نبودن معرفت است، غفلت کنند و در دام نسبیت گرایی و حتی شکاکیت منفی گرفتار شوند. آنها این واقعیت را نادیده گرفتند که جنسیت، فقط گاهی می تواند به پژوهش های علمی جهت دهد یا در پاسخ تاثیرگذار باشد. اما چنین نیست که سراسر علم حاصل عقل مردانه است؛ شاهد آن زنان زیادی است که در اوراق تاریخ علم نقش نمایی می کنند، هر چند تعدادشان نسبت به مردان کمتر است. این شواهد نشان می دهد کسب علم، منوط به انسان بودن است نه جنسیت. این جریان فکری به مثابه ایدئولوژی فمینیسمی از نقد آغاز کرد، سپس رنگ مکاتب مختلف فلسفی و اجتماعی، از جمله مارکسیسم، سوسیالیسم، اگزیستانسیالیسم و لیبرالیسم را به خود گرفت؛ بهمین دلیل هم فمینیسم با این اشکال مواجه است که پیش از آن که نظریهای منسجم در تحلیل وضعیت زنان، ریشهیابی، هدفگذاری و ارائه راهکار باشد، اعتراضی نسبت به وضعیت حاکم مردانه است؛ پس نمی تواند یک مکتب فکری لحاظ شود. در پاسخ باید گفت گرچه می پذیریم که فمینیسم نظریهای متزلزل در تفسیر پدیدههاست و از انسجام کافی بهرهمند نیست؛ اما بدیهی است که ناکار آمد بودن یک نظریه، مطلبی است و اصرار بر مکتب فکری نبودن، مطلبی دیگر. ممکن است با قدری تسامح بتوان فمینیسم موج اول را که در ظاهر صرفاً جنبشی اجتماعی در دفاع از حقوق برابر و حق رأی زنان است را فاقد ویژگیهای یک مکتب فکری دانست، اما ورود به موج دوم با طرح فلسفهِ فمینیستی و پس از آن با طرح معرفت شناسی فمینیستی، چنین توهمی برطرف میشود و چه بسا بسیاری از نظریه ها و مکاتب از نقد آغاز کرده اند. در رویکرد انسان شناسی معتقدند انسان ها از خلاقیت و انطباق پذیری بالایی برخوردارند. انسان ها در موقعیت های اجتماعی-اقتصادی مختلف قرار دارند و بر اساس توجیه این موقعیتها یکدیگر را به خدمت می گیرند. رویکردهای انتقادی در توصیف طبیعت انسان دیدگاه اثباتی را بدین جهت که اراده انسان را نادیده می گیرند و آن را مقهور شرایط می دانند در کانون انتقاد قرار می دهند. از نظر آنان هر چند انسان در محدودیت شرایط مادی، فرهنگی و تاریخی به سر می برد، با نگرشی فعالانه می تواند از این محدودیت رهایی یابد. فمنیست ها نیز بر این باورند که زنان از نظر انسان شناختی موجودات دو وجهی اند؛ بدین معنا که در شکل دهی به جهان اجتماعی خود، هم فعال عمل می کنند و هم دگرگون ساز و با این دو بعد وجودی می کوشند طبیعت و جهان اجتماعی را فعال ببینند و در آن مشارکت کنند. در این میان دیدگاه آنان در مورد زندگی و روابط اجتماعی با مردان تفاوت بسیاری دارد؛ زیرا آنان بر خلاف مردان از احساسات و عواطف خود به مانند ذخیره ای معرفتی و شیوه ای برای کسب شناخت استفاده می کنند.)محمدپور، احمد، ضد روش: منطق و طرح در روش کیفی، 1389 ، ص 294 ( زنان جهان اجتماعی را شبکه ای از روابط انسانی می دانند که مشحون از افرادی است که بوسیله حس اعتماد و تعلقات
دو طرفه به یکدیگر پیوند خورده اند. زنان بر خلاف مردان، بیشتر بر ابعاد ذهنی هم دلانه، فرآیند محور و فراگیر زندگی اجتماعی گرایش دارند. از اینرو، رویکرد فمنیستی با تأکید بر اراده گرایی با دو پارادایم انتقادی و تفسیری برساختی شباهت زیادی دارد؛ بدین معنا که اراده آزاد، اختیار و عقلانیت، نامحدود و باز است و می تواند انسداد تاریخی را از بین ببرد.)همان، ص 66 نظریه برابری زن و مرد در فمنیسم لیبرال فمنیسم دارای نحله های گوناگونی است که با فمنیسم لیبرال شروع شده و به فمنیسم سیاه و اکوفمنیست و پست مدرن و حتی فمنیست اسلامی رسیده است. این نحله های مختلف در مورد تفاوت و تساوی زن و مرد دیدگاههای متفاوتی دارند. از جمله فمنیسم لیبرال بر برابری زن و مرد، فمنیسم رادیکال بر برتری زن بر مرد و فمنیسم پست مدرن بر تفاوت زن و مرد و ویژگیهای خاص هر یک تأکید دارند. در فمنیسم لیبرال که مقصود ماست با تأکید بر جنبهِ انسانی زن، خواهان دستیابی زنان به موقعیتهای برابر با مردان هستند و در مقابل، برخی فمینیستها بر رهایی زنان به عنوان موجوداتی متفاوت از مردان تأکید میکنند. فمینیستهای برابریطلب، با ناچیز شمردن تفاوتهای طبیعی زن و مرد و نفی تأثیرگذاری آن در حوزهِ عمومی، خواهان از میان برداشتن تمامی تفاوتها و عوامل تفاوتساز بوده و معیارهای اخلاقی دوگانه را نیز نفی میکردند. بنابراین، زنان باید کاملاً با مردها برابر شناخته شوند تا قدرت رقابت با آنان را پیدا کنند. برخی فمینیست های طرفدار برابری را پیشنهاد می کنند؛ بدینمعنا که دسترسی زنان به جایگاه برابر با مردها، در این فرض که ساختارهای مثبت اجتماعی، موقعیتهای نابرابر دو جنس را رقم زدهاند، نیازمند حمایتهای خاص از آنان تا حصول برابری است. به عنوان مثال، برخی کشورها برای حضور فعّال زنان در پست نمایندگی مجلس، سهمیهای به عنوان حداقل تضمین شده برای زنان در نظر گرفتهاند. البته چنین تمهیداتی، موقتی است و پس از حصول اطمینان از حصول نتیجه برابری از میان خواهد رفت. به عبارت دیگر، این گروه از فمینیستها، طرفدار برابری در نتیجه اند نه برابری در مسیر. به نظر میرسد کنوانسیون محو کلیه ی اَشکال تبعیض علیه زنان نیز همین ایده را پی می گیرد.
فمنیسم اسلامی به ادبیات فمینیستی راه یافته است. البته طرح مباحث فمینیستی » فمینیسم اسلامی « در دهه های اخیر، اصطلاح در جهان اسلام، از اواخر قرن نوزدهم و در پی نفوذ فرهنگ مدرن در کشورهای اسلامی صورت گرفت و اولین اثر که توسط نویسندهِ مصری قاسم امین به رشتهِ » تحریرالمرأه « مکتوب مهم و تأثیرگذار در این موضوع با عنوان تحریر درآمد، مربوط به واپسین سالهای قرن نوزدهم است. طرح مباحث زنان در ایران نیز به اوایل مشروطه، باز می گردد. اما تبدیل مباحث زنان به یک جریان ممتاز که نگاه خود را از اصلاحات موردی، به گسترش برابری در عرصه های مختلف و به نقد فرهنگ اسلامی از درون و براساس فرهنگ مدرن معطوف کرده است، به دوران اوج اسلامگرایی در خاورمیانه از یک سو و رواج دیدگاه تفاوت در اندیشهِ فمینیستی از سوی دیگر باز می گردد.
ادامه دارد...

بازگشت به ابتدای صفحه بازگشت به ابتدای صفحه
برچسب ها:
فمنیسم، الگوی سوم، فمنیسم لیبرال، برابری زن و مرد، تفسیر دوگانه اسطوره های یونان باستان، تفسیر نادرست خلقت انسان اولیه در الهیات مسیحی،انسان شناسی فمنیسم ،
ارسال نظر
مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرتان لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
1- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
2- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
3- نظرات بعد از بررسی و کنترل عدم مغایرت با موارد ذکر شده تایید و منتشر خواهد شد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
V
آرشیو