در گفتگو با همسر شهید ساسانی مطرح شد

انتظار 44 ساله همسر شهید دشتی ساسانی

همسر شهید دشتی ساسانی با بیان اینکه اول شهریور 59 برای زایمان آخرش به اراک آمده و 21 شهریور فرزند آخرش به دنیا آمده اند، گفت:30 شهریور قرار بود به بوشهر برگردیم که جنگ شروع شد. چون آنجا خطرناک بود همسرم مرا در اراک گذاشت و خودش رفت. تا اواخر آبان ماه از ایشان خبر نداشتم. وقتی به اراک برگشت به او گفتم من هم می خواهم به بوشهر برگردم. اول آذر به بوشهر برگشتیم و ایشان به ماموریت رفت و برگشت. مجدد 4-5 آذر به ماموریت رفت ولی دیگر برنگشت.
انتظار 44 ساله همسر شهید دشتی ساسانی
1403/06/06 - 10:50
تاریخ و ساعت خبر:
197309
کد خبر:
به گزارش خبرگزاری زنان ایران - از استان مرکزی شهرستان اراک؛ منیژه علی بیگی همسر شهید دشتی ساسانی در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری زنان در اراک گفت: منیژه علی بیگی هستم. در ملایر به دنیا آمدم.
علی بیگی بیان کرد: سال ۱۳۵۴ با آقای دشتی ساسانی ازدواج کردم. ایشان اهل شیراز بودند و در نیروی دریایی کار می کردند. بعد از ازدواج به بوشهر مهاجرت کردیم.
علی بیگی ادامه داد: همسرم اعتقادات خودش را داشت و به شاه کاری نداشت. ما هم که در پایگاه دریایی زندگی می کردیم می بایست بدون حجاب رفت و آمد کنیم برای همین من از خانه بیرون نمی آمدم. همسرم فعالیت های انقلابی داشتند اما مخفیانه بود.
همسر شهید با بیان اینکه ما اصلا نمی دانستیم انقلاب یعنی چه، و امام خمینی کیست، درباره نحوه آشنایی با انقلاب گفت: سال 57 وقتی متوجه شدیم استقبال کردیم و در راهپیمایی شرکت کردیم.
علی بیگی درباره نحوه فعالیت در انقلاب گفت: برای راهپیمایی همسایه ها به هم اعلان می دادند و مطلع می شدیم و شرکت می کردیم. نیروها اسرائیلی بودند و دنبال مان می کردند ولی درب خانه ها را باز می گذاشتند و می رفتیم داخل خانه ها قایم می شدیم.
همسر شهید با بیان اینکه اول شهریور 59 برای زایمان آخرش به اراک آمده و 21 شهریور فرزند آخرش به دنیا آمده اند، تصریح کرد: 30 شهریور قرار بود به بوشهر برگردیم که جنگ شروع شد. چون آنجا خطرناک بود همسرم مرا در اراک گذاشت و خودش رفت. تا اواخر آبان ماه از ایشان خبر نداشتم. وقتی به اراک برگشت به او گفتم من هم می خواهم به بوشهر برگردم. اول آذر به بوشهر برگشتیم و ایشان به ماموریت رفت و برگشت. مجدد 4-5 آذر به ماموریت رفت ولی دیگر برنگشت.
علی بیگی درباره نحوه شهادت همسرش گفت: 7 آذر 59 عملیات مروارید انجام می شود و نیروی دریایی عراق از بین می رود. ما اسرا و مهمات زیادی می گیریم. به دستور رئیس جمهور وقت خودمان یعنی ابوالحسن بنی صدر وقتی کشتی پهلو می گیرد، آن را منهدم می کنند.
همسر شهید درباره سال های بعد از شهادت همسرش افزود: همسرم 15 سال مفقودالاثر بودند و هنوز هم مفقودالجسد هستند. سال ها می گفتند اسیر است و با روح و روان ما بازی شد. هرجای کشور که می شنیدم می خواهند اسیر بیاورند می رفتم. قبل از اینکه ایشان بخواهند شهید شوند من شهید شدم. هر روز شهید می شدم و می شوم.
علی بیگی درباره نحوه مواجه فرزندانش با شهادت پدرشان گفت: بچه ها چون در آن محیط بودند درباره پدرشان زیاد سوال نمی کردند. تا سال 62 آنجا بودم و سپس به اراک برگشتم.
همسر شهید با بیان اینکه شرایط زندگی همسران شهدا نگفتنی است، ادامه داد: بعضی از مردم می گویند خانواده شهدا خرواری پول می گیرند، سهمیه دارند و... نمی دانم چگونه می خواهند جواب حضرت زینب را بدهند. چگونه می خواهند جواب ما و فرزندان مان را بدهند. همسرم ارتشی بود اما حقوقش کم بود. بچه من گالش به پا می کرد. بچه من نمی خواهد سرکارش کسی بفهمد که او فرزند شهید است. الان خانه ای که در آن نشستیم از اوقاف خریدم و ذره ذره خرجش کرده ام. اما بعضی ها فکر می کنند بنیاد شهید به من خانه داده است. هیچ کس از دل ما خبر ندارد. هرسختی کشیدم به خاطر حضرت زینب سلام الله علیها بوده است. هنوز هم دخترانم می گویند دست دختری را در دست پدرش می بینیم می گوییم خدایا شکرت اما چرا ما محروم شدیم. یک وقت ها سکوت می کنم اما یک وقت ها می گویم ما از نسل حضرت زینب و حضرت رقیه هستیم اگر خدا قبول کند.
علی بیگی گفت: هیچ وقت پشیمان نشدم چون زمانی که شوهرم رفت از شهید و شهادت زیاد آگاهی نداشتم. اما برادرم شهید محمداسماعیل علی بیگی با اعمال و رفتارش به من گفت شهید یعنی چه. مرا از بوشهر آورد و یتیم داری را نشانم داد. خانه برایم درست کرد. وقتی به جبهه رفت خودم پشت سرش رفتم. گفت اگر شهید شدم خواهر باش. زینب وار باش. مرا در قبر بگذار. سخنرانی کن و توی دهان دشمن بزن. او به من شهید و شهادت را فهماند. ایشان سال 63 به شهادت رسیدند.
همسر شهید ادامه داد: بعد از 15 سال دعوت مان کردند و به مشهد رفتیم و آب پاکی را روی دست مان ریختند و گفتند همسرم شهید شده است اما بدون جسد است. به حرم امام رضا رفتیم و گفتیم خودتان آرام مان کنید.
علی بیگی ادامه داد: همسرم اوایل به خواب همسایه های پدرم می رفت و می گفت به همسرم بگویید بی تابی نکند، با اینکه آنها اصلا همسرم را ندیده بودند. همه می گفتند ایشان در خواب دلواپس شماست.
همسر شهید گفت: وقتی سختی های زیادی در زندگی داشتم حضور ایشان را در خانه احساس می کردم. خدا شاهد است مشکلی داشتم شب احساس کردم در خانه ایستاده است و صبح مشکلم حل شد.
منیژه علی بیگی همسر شهید دشتی ساسانی و خواهر شهید محمد اسماعیل علی بیگی در پایان گفت: مادرم همه کسم بود. این صبر و اعتقادات را مادرم به من یاد داد. حضرت فاطمه به نظر مادرم می آمد.

بازگشت به ابتدای صفحه بازگشت به ابتدای صفحه
برچسب ها:
شهید، همسر شهید، شهید ساسانی،
ارسال نظر
مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرتان لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
1- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
2- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
3- نظرات بعد از بررسی و کنترل عدم مغایرت با موارد ذکر شده تایید و منتشر خواهد شد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
حماسه و مقاومت
V
آرشیو