یازده و نیم بود که رسیدم بیمارستان. دیگر منتظر نماندم مرا ببرند آیسییو، بخش یا اورژانس. مستقیم رفتم سردخانه. پاهایم میلرزید. دستهایم میلرزید. اما راه میرفتم. میدانستم غلامرضایم آنجاست. درِ سردخانه را باز کردند. جوانم آرام خوابیده بود. با یک تیر خلاص وسط پیشانیاش. ریشهایش خونی بود. دقیقا عین همان چیزی که خودش از حضرت فاطمه زهرا (س) خواست
گفته بود «یا فاطمه زهرا (س)، طوری شهید شوم که خون صورت و محاسنم را بگیرد»
به گزارش خبرگزاری زنان ایران - کردستان : شهادت را اگر اوج سعادت انسان در این دنیایی فانی بدانیم و به آن اعتقاد داشته باشیم، بدون شک پدر و مادر شهیدی که سالها با خون دل فرزند خود را بزرگ کرده و بدون هیچ چشم داشتی، او را فدای اسلام و دین کردند، کمتر از آن مقام و منزلت نیست.
به گزارش خبرنگار طنین یاس از کُردستان، اگربخواهیم از شهید و شهادت بنویسیم، هزاران نقطه سر خط آماده شروع هستند و انتخاب هر یک برای نوشتن سخت و حساس است و در این میان، آغاز کردن با نام مادر شهید، آرامشی دارد که گویی باید از همین جا شروع کرد.
حضرت ام البنین(س) مادر شهیدانی است که در دست خونین کربلا و برای دفاع از امام زمان خود به قیام برخواستند تا به عالم نشان دهند که شهید و شهادت از دامان مادران آسمانی نصیب فرزند خواهد شد، این بانو با شهادت چهار فرزندش در کربلا به افتخار مادر شهیدان بودن نائل آمد و از آن روز به بعد اسوه ایثار و مقاومت را به مادران شهید لقب دادند.
امروز مراسم هفتم پاسدار شهید غلامرضا بامدی بود، شهیدی که در جریان اغتشاشات اخیر توسط گروهک های ضد انقلاب به شهادت رسید.
شهید غلامرضا بامدی از نیروهای سپاه بیت المقدس کردستان بود که توسط اغتشاشگران به درجه رفیع شهادت نائل شد.
نکته مشترک همه مادران شهید را اگر بخواهیم در یک جمله خلاصه کنیم، تاسی در غم از دست دادن فرزندان شهید به حضرت اباعبدالله حسین(ع) و حضرت زینب(س) است.
شهادت را اگر اوج سعادت انسان در این دنیایی فانی بدانیم و به آن اعتقاد داشته باشیم، بدون شک پدر و مادر شهیدی که سالها با خون دل فرزند خود را بزرگ کرده و بدون هیچ چشم داشتی، او را فدای اسلام و دین کردند، کمتر از آن مقام و منزلت نیست.
چه آرام به قاب عکس پسر شهیدش می نگریست و زنان آرام برای از دست دادن فرزند این مادر اشک هایشان سرازیر می شد.
به نگاه هم کلام شدیم با پدر شهید غلامرضا بامدی.
وی که دلش از غم مادر و اشک های همسرش و دیدن نگاه قاب عکس پسرش اشک بار شده است زیر لب ألا بذکر الله تطمئن القلوب خواند و گفت: «پارسال برج پنج عقد کرد. خیلی همدیگر را دوست داشتند. کتوشلوار خودش را خرید. کتوشلوار من را هم خرید، برای گرفتن جشن عروسی باید میآمدیم خوزستان. همهی فامیل خوزستاناند. زنگ زدیم به فامیلهایمان که در تدارک تالار باشند اما نوبت خالی پیدا نمیشد. کار را سپردم به باجناقم. بندهی خدا هم پیگیر شد که یک تالار برای آبان ماه جور شود.
غلامرضا ساعت هشت شب به خانمش پیام داد «ما پادگانیم»، بچههای نیروی انتظامی از بچههای سپاه کمک خواسته بودند. حفظ امنیت و جان مردم در میان بود. ساعت نه و نیم غلامرضا دوباره به خانمش پیام داد اما این پیامش دلمان را ریخت. نوشته بود «توی صحنهی درگیری هستیم. مواظب خودتان باشید.» سریع شمارهاش را گرفتم اما جواب نداد. باز گرفتم اما جواب نداد و نیم ساعت به همین شکل گذشت تا دوستش تماس گرفت: «سلام علیکم، حاج رضا مجروح شده، تیر خورده، بیمارستان است.»
یازده و نیم بود که رسیدم بیمارستان. دیگر منتظر نماندم مرا ببرند آیسییو، بخش یا اورژانس. مستقیم رفتم سردخانه. پاهایم میلرزید. دستهایم میلرزید. اما راه میرفتم. میدانستم غلامرضایم آنجاست. درِ سردخانه را باز کردند. جوانم آرام خوابیده بود. با یک تیر خلاص وسط پیشانیاش. ریشهایش خونی بود. دقیقا عین همان چیزی که خودش از حضرت فاطمه زهرا (س) خواست.
گفته بود «یا فاطمه زهرا (س)، طوری شهید شوم که خون صورت و محاسنم را بگیرد» تا باز کردم دیدم خون آمده روی ریشهایش. من داشتم نگاهش میکردم. یاد آن روز افتادم که رفته بودیم پابوس و مادرش او را از امام رضا (ع) طلبید و من وقتی فهمیدم پسر است اسمش را گذاشتم غلامِ رضا. یاد چهار دست و پا راه رفتنش. یاد کلاس اول. یاد زمین خوردنش. یاد دندانهای شیری. یاد مسجد رفتنش. یاد اردوهای جهادی و سپاهی شدنش. یاد آخرین خداحافظیاش. غلامِ رضا صورتش خونی بود. داشتم نگاهش میکردم و سپردمش به امام رضا (ع) تا به استقبالش بیاید.
پدر شهید غلامرضا بامدی همچنین ضمن قدردانی از حضور همه فرماندهان نظامی و انتظامی، مسئولان و مردم در این مراسم اظهار داشت: پسرم یک امانت الهی بود که تقدیم به نظام، رهبری و مردم شهیدپرور کردستان کردیم.
وی با بیان اینکه همه ما وظیفه داریم از این مرز و بوم دفاع کنیم، گفت: اگرچه پسرمان از پیشمان رفته اما در کنار سایر شهدا نزد خداوند متعال زنده است. غلامرضا برای امنیت، ناموس و شرف جنگید و جانش را در این را فدا کرد، او مایه افتخار و سربلندی ماست.
تمام موی بدنم سیخ زده بود و تنها بنگرم به این قاب عکس تازه داماد نشده ای که این چنین توسط گروهک ضد انقلاب به شهادت رسید...
شهید بامدی متاهل و اهل اندیمشک استان خوزستان بود. که پیکر این شهید بعد از تشییع در سنندج، به زادگاهش خوزستان منتقل شد.
انتهای پیام/*